با کمال تأسف همیشه تاریخ با افسانه به هم در آمیخته و به همین خاطر مورخین تحت تأثیر افسانه سرایان قرار گرفته اند، اما آنچه واقعیت دارد افسانه ها را نمی توان انکار کرد و یا دروغ پنداشت. در کتب تاریخی می خوانیم که حضرت نوح دارای سه فرزند است به نام های سام، حام و یافث.
نژاد سامی از فرزندان سام و مردم اروپا از نوادگان حام و ترکان از نژاد یاقث اند.
فردوسی هم معتقد است که فریدون جهان را میان سه فرزند خود تقسیم کرد. او در این مورد چنین می گوید:
نهفته چون بیرون کشید از نهان به سه بخش کــرد آفـریدون جهان
یکی روم و خاور دگر ترک وچین سیم دشت گردان و ایران زمـــیــــن
دگر تو را داد تـــوران زمین و را کرد سالار تــــــــرکان و چین
گفتیم که ترکان از فرزندان یافث اند. اوغوز خان که نوه ی حضرت نوح (ع) است، دارای 6 پسر است که هر کدام از آنها 4 فرزند لایق و شایسته دارند و همین 24 نفرند که 24 قبیله ی عمده ی ترکان دنیا را تشکیل می دهند و تقریبا تمامی طوایف ترک که در کتب مختلف تاریخی می بینیم از این 24 قبیله منشعب گشته اند
هم اکنون 6 قبیله ی عمده از همان 24 قبیله با همان نام و تلفظ در بین ایلات قشقایی موجود است که عبارتند از: بایات، بیگدلی، ایگدیر(ایغدیر)، ایمور (فارسیمدان) ، افشار( رحیمی) و قایی ( قاچقایی یا قشقایی ).
بنابراین می بینید که قشقاییها از نوادگان حضرت نوح (ع) به شمار می روند. دانشمندان هم از طریق علمی و تحقیقات دانش پژوهی به مسائل و نکات قابل توجهی دسترسی پیدا کرده اند که از لحاظ تاریخ اقوام و ریشه یابی زبانها قابل تأمل است.
در این قسمت به نظرات کلی علمای تاریخ و زبانشناس می پردازیم: محققین زبانشناس و مورخین مشهور بر اثر تحقیقات عمیق و گسترده ای که تاکنون در دنیا انجام داده اند به یک نتیجه ی کلی رسیده اند و آن اینکه از لحاظ زبانشناسی زبانهای کل دنیا به دو گروه عمده تقسیم می شوند:
1-زبانهای التصافی:
به زبانهایی گفته می شود که کلمات معمولا دارای یک ریشه ثابت وغیر قابل تغییرند و برای ساختن واژه های جدید، پسوند یا پیشوند به ریشه ی اصلی کلمه افزوده می شود.در این زبانها معمولا فعل بدون قاعده وجود ندارد.
زبانهای اقوام قدیم دنیا مثل: سومریها ، ایلامی ها، هیت ها، کاسی ها، هوریها ( میتانی ها: مادها)، قوتی ها ( کوتی ها)، لولوبی ( لولوها) ، اورارتوها و ... جزء زبانهای التصافی است. امروزه هم زبانهای کره ای ، فنلاندی، ترکی، منچوری، مغولی ، ژاپنی و ... از گروه این زبانها یعنی زبانهای التصافی محسوب می گردد.
2- زبانهای غیر التصافی (تصریفی):
به زبانهایی گفته می شود که قانون عمده ای برای ساختن واژه ها وجود ندارد و برای ساختن کلمات جدید ، معمولا ساختمان کلمه اصلی دگرگون می شود. زبانهای اقوام قدیم مصر، یهودیها، فنیقهی ها، آشوری ها، اکدیهاو کلدانی ها جزء زبانهای غیر التصافی است. و امروزه نیز زبانهای عربی ، عبری، فارسی، هندی، پشتو و اغلب زبانهای رایج اروپا جزء این دسته زبانها به شمار می آید.
چون زبان ترکی از دسته ی زبانهای التصافی است و ما دراین کتاب درباره ی زبان ترکی بحث کوتاهی داریم ، بنابراین نگاه مختصری خواهیم داشت به تاریخ و زبان اقوامی که زبان التصافی داشته اند.
سومریها:
آنچه ازکتب تاریخی معلوم می شود، قدیمی ترین قومی که در کره ی خاکی شناخته شده، اقوام سومری بوده و اولین تمدنهایی که در مناطق مختلف ایران قدیم بر پا شده، به وسیله ی سومریها به وجود آمده که در حدود 5000 سال قبل از میلاد یعنی 7000 سال پیش دارای تمدن و فرهنگ بوده اند.
مورخین و زبانشناسان در مورد جایگاه اولیه آنها اختلاف نظر دارند. بعضی ها معتقدند که سومریها از آسیای میانه و شمال دریای خزر و آذربایجان به عراق آمده اند وئگروهی براین عقیده اند که مرکز اولیه آنها عراق و خوزستان بوده است.
دکتر پرویز ناتل خانلری در کتاب تاریخ زبان فارسی می نویسد که قوم سومر از قدیمی ترین زمانها در کنار دجله و فرات یعنی بین بابل و خلیج فارس جای گرفته اند(تاریخ زبان فارسی ص 179)
دکتر محمد تقی زهتابی در کتاب ایران تورکلری نین اسکی تاریخی می نویسد که سومریها و ایلامی ها تقریبا 4000 سال قبل از میلاد با هم و به دنبال هم از طریق قفقاز و آذربایجان به عراق و خوزستان کوچ کرده اند و اولین تمدن درخشان بشریت را آفریده اند ( ایران تورکلری نین اسکی تاریخی ص 39).
به هر حال سومریان قومی سلحشور، باهوش و متمدن بوده اند که در اثر تهاجمات پی در پی اقوامی که از طرف صحاری عربستان و ایلمیها علیه آنها شده نتوانسته اند در صحنه تاریخ باقی بمانند و در میان اقوام تازه وارد مستحیل گشته اند.
دانشمندان تاریخ معتقدند که خط میخی از اختراعات سومریها بوده، این خط در سال 600 ق. م در زمان کوروش دوم ( پدر کوروش کبیر) در بین فارس زبانها معمول بوده که در آن زمان فارسها تابع مادها بوده اند. بنابراین هخامنشیان خط میخی را از مادها یاد گرفته و در نتیجه با این خط کتیبه هایی به زبان خود نوشته اند.
اولین قومی که برای جامعه قانون وضع کرده، سومریها بوده، همانها بودند که شبانه روز را به 24 ساعت و هر ساعت را به 60 دقیقه و هر دقیقه را به 60 ثانیه تقسیم کرده اند و نیز آنها بوده اند که دایره را به 360 درجه تقسیم کردهاند.
منشاء تمدنهای ایلام ، اکد ، بابل ، کلده و .... همگی از این قوم ناشی شده است . به نظر بعضی علما نام « سیبری» از کلمه ی « سومر» گرفته شده است. شاید نام شهر « سمیرم» در استان اصفهان نیز بی ارتباط با کلمه ی « سومر» نباشد چون که ترکان قشقایی « سمیرم » را « سوموروم» می گویند و مصدر « سمورمک» در ترکی قشقایی به دو معنی است:
1-لاجرعه سر کشیدن و قورت دادن 2- به معنی تصرف و غلبه کردن و پیروز شدن.
کلمه « سومر» در بعضی از متون ترکی به شکلهای « سونار» و « سونقار» آمده است. دانشمندان زیادی زبان سومری را به زبانهای مصر باستان، چینی ، اتروسک، زبان اورال – آلتایی و غیره منسوب داشته اند. تا اینکه در سال1820 م خط میخی توسط « گروتفند» شناسایی شد و ژ. اوپر برای نخستین بار ایجاد این خط را به سومریان نسبت داد و سپس پیوند این زبان را با زبانهای اورال- آلتایی به اثبات رساند. بعد از اوپر، شاگرد فرانسوی وی لثورمانت ( متوفی 1883م ) زبان سومری را چه از نظر ساختار واژگان و چه از نظر گرامری با زبانهای اورال- آلتایی به مقایسه نشست.sayce.A.H نیز در همین زمینه به فعالیت پرداخت. اما در این رابطه فریتز هومل بیش از هر دانشمند دیگری به تحقیق پرداخت .این دانشمند در نتیجه ی تحقیقات گسترده و دامنه دار خویش سومری را یکی از زبانهای آلتایی دانسته و در سال 1884م سومریان و اکدیان را قوم مشترکی از اقوام آلتایی معرفی کرد.این تحقیقات در سالهای بعدی گسترده تر شد ، به طوری که هومل در سال 1915 م حدود 200 واژه ی ترکی و سومری را به مقایسه کشید و جملاتی ساخت که به هر دو زبان قابل فهم و به یک معنی بود. و بدین ترتیب هر دو را به یک زبان دانست و بدین گونه ادعای خود را ثابت کرد ( هفته نامه امید زنجان شماره 226 ص 5).
هومل زبان شناس و دانشمند آلمانی ، سومریها و آلتایی ها را از یک گروه دانسته است، او در 50 سالگی 350 کلمه سومری رادر مقابل کلمات ترکی قرار داد و از نظر معنا و ساختار تلفظ کلمات این دو زبان را از یک ریشه و از یک خانواده قلمداد نمود ( ایران تورکلری نین اسکی تاریخی ص 122). بعد از اعلام این نظریه، دانشمندان و زبانشناسان متوجه شدند که ترکان از بقایای سومریان هستند.
ایلامی ها:
بعد از سومریها ایلامی ها صاحب تمدن درخشانی بودند که 3500 سال قبل از میلاد به وجود آمده اند. همه اقوامی که بعد از ایلامی ها برایران حکومت کرده اند، مقلدان و پیروان آنها بودند. ایلامیها در سال 640 ق. م منقرض شدند، اما تمدن و فرهنگ آنها تا انقراض سلسله ی هخامنشی (330 ق. م) پایدار ماند.
ایلامیها در جلگه خوزستان ، لرستان و در اطراف کوههای زاگرس دارای حکومت وتمدن بوده اند . زبان آنها مثل زبان سومریها از زبانهای التصافی است که 3500 سال قبل از میلاد دارای خط و الفبا بوده اند(ایران تورکلری نین اسکی تاریخی ض52). بین سومریها و ایلامی ها و اکدیها جنگهای طولانی بوده که در نهایت دولتهای سومر و اکد منقرض می گردند و ایلامی ها باقی می مانند. حاکم ایلام – کودورنان خوندی- در سال 2280 ق. م بر سومریان غلبه یافت، حاکم سومر را اسیر کرده و او را از بین برد. شهر اور( احتمالا شهر اور همان اورجان می باشد که امروزه بروجن نامیده می شود، قشقایی ها هنوز این شهر را اوروجون می خوانند) را غارت کرد و رب النوع آنها را که « نه نه » نامیده می شد، به غنیمت برد . در سال 2239 ق.م باز هم سومریان حاکمیت را به دست گرفتند، اما این بار « ریم سین» حاکم ایلام در سال 2215 ق.م آخرین حاکم سومریها را از بین برد و بعد از آن سومریها در صحنه ی تاریخ ظاهر نشدند. و کم کم در بین قبایل سامی نژاد مستحیل شدند وحتی زبانشان هم از بین رفت ولی بعضی از ایلات آنها به آسیای میانه بازگشتند ( ایران تورکلری نین اسکی تاریخی ص 53).
هیت ها:
در سال 1700 ق.م امپراتوری هیت ها بر حکومت بابل پیروز شد و دولتی بزرگ در آناتولی امروز آفریدند که حدود 1000 سال حکومتشان طول کشید و 700 سال قبل از میلاد به وسیله آشوریها از بین رفتند. هیت ها نیز مانند سومریها و ایلامی ها از آسیای میانه و از طریق قفقاز و آذربایجان به منطقه آناتولی رفته و در انجا تمدن آفریده اند ( همان 80) . الفبای آنها ابتدا خط هیروگلیف و سپس با خط میخی می نوشته اند. زبان آنها از زبانهای التصافی و ترکی بوده که شاید اولین ساکنان اصلی آناتولی را آنان تشکیل داده باشند ( همان 85).
کاسی ها:
یکی دیگر از اقوام قدیمی کاسی ها است که کتیبه های باقی مانده از این قوم نشان می دهد که آنها 2000 سال قبل از میلاد دارای تمدن بوده و بعدا در مناطق لرستان حکومت تشکیل دادند
قبلا علمای تاریخ کاسی ها را از نژاد هند و اروپایی می دانستند ولی تحقیقات بعدی نشان داده که زبان آنها به زبان ایلامی ها نزدیک و التصافی زبان بوده اند. بعضی از علمای ترک، قشقایی ها را از کاسی ها می دانند و معتقدند که کلمه کاسی (کاشی) که نام قومی است با کلمه ی کای (قای) که از پسوندهای نام پادشاهان و همچنین نام سرزمینهای 4500 سال قبل می باشد، ترکیب شده و به شکل « کاشکای» و بعد به صورت قاشقای ( قشقایی) در آمده است ( تورک آدلار سوزولویو ص98) .
قوتی ها (قوتیلوها) :
شاید قوتی ها ( کوتی ها) یا قوتیلوها بیشترین سابقه ی ایلی و ایلیاتی را در تاریخ ترکان مهاجر داشته باشند. چون بعضی از خانوارهای این طایفه هنوز هم به صورت ایلیاتی در بین ایلات قسقایی به کوچ و بار و زندگی خانه به وشی مشغولند. در قرن 23 قبل از میلاد یعنی زمانی که (نارام سوئن) حاکم اکد، بین النهرین و کوههای زاگرس و توروس را فتح می کرد، اقوام قوتی (قوتیلوها) در صحنه تاریخ بوده اند و نارام سوئن در اواخر عمر خود با این قبیله جنگدیده و کشته شده . (2201-2202 ق. م)
رهبر قوتی ها در این زمان انریداواز بوده که بعد از کشته شدن« نارام سوئن» به سرزمین اکدیها و سومریها حمله می کند ( ایران تورکلری نین اسکی تاریخی ص 227). جنگ بین اکدیها و قوتیها ( کوتیها) سالها طول می کشد تا اینکه اکدیها سرکوب می شوند و قوتیلوها ( قوتی ها) 91 سال در بین النهرین حکومت می کنند.زبان قوتی ها با ترکان آلبانی بسیار نزدیک و هم ریشه اند ( همان ص 238).دیاکونوف بارها ثابت کرده است که زبان لولوبی (لولوها) و قوتی
ها با زبان ایلامی و کاسی ها نزدیک و جزء زبانهای التصافی است ( همان ص 245). امروزه طایفه قوتیلو یکی از طوایف ایل عمله قشقایی است. نه تنها در این طایفه بلکه در بعضی از طوایف دیگر نیز نام قوم قوتی (کوتی) را می بینیم. مثلا در طایفه گله زن اویغوری که به غلط یا به عمد نام این طایفه را گله زن اوغری نوشته اند، فردی به نام کوتی وجود دارد که بی ارتباط با طایفه قوتی (کوتی) نیست. در همین جا متذکر می شویم که اویغوریها از متمدن ترین و قدیمی ترین طوایف ترکان دنیا بوده اند که طوایف گله زن اویغوری، نمدی ، چارده چریک و ....جزء این طایفه بودند.
هوریها ( میتانیها):
هوریها 3 الی 4 هزار سال قبل از میلاد در مناطق آذربایجان غربی امروز و در قسمتهای شمالی کوههای زاگرس دارای تمدن و حکومت بوده اند. آنها با اقوام لولوبی ها قوتی ها (کوتی ها) و ایلام ارتباط نزدیک داشته اند. کتیبه ای از 2400 سال قبل از میلاد به دست آمده که با الفبای اکدی ولی با زبان هوریها نوشته شده و نشان می دهد که شخصی به نام ( تیشاری) بر اقوام هوری حکومت می کرده است ( همان ص 94و95). زبان هوریها التصافی بوده و با زبان قوتی ها ( قوتیلوها) و لولوبی ها و هیت ها و اورارتوها نزدیک بوده و با زبان آذری امروز نیز ارتباط تنگاتنگ دارد ( همان ص 96) . میتانیها یا مادها نیز شعبه ای از هوریها بوده اند ( همان ص 526). کلمه هوری امروزه در بین ترکان قشقایی مرسوم و معمول و اصطلاحی که به مهاجم وحشی می گویند. بدیهی است که هر قومی بعد از غلبه بر اقوام قبلی آنها را به صفتهای ناروا و مذموم چون شرور، وحشی، نادان، بی دین و ... متهم می کنند. به همین سبب است که اقوام غالب بعد از هوریها هم آنها را وحشی، شرور ، بی دین و ... خوانده اند. آیا به نظر نمی رسد که اصطلاح هرهری و هرهری مذهب ، در ادبیات فارسی نیز در ارتباط با این قوم باشد؟ در حالی که متخصصین تاریخ قدیم در دنیا نشان می دهند که هوریها از هنر و تمدن و فرهنگ بالایی برخوردار بوده اند.
لولوبی (لولوها):
کتیبه هایی که اززبان قدیم سومریها، اکدیها، هوریها به دست آمده، نشان می دهد که 2500 تا 2800 سال قبل از میلاد اقوام لولوبی و قوتی ها (قوتیلوها) در دامنه های زاگرس می زیسته اند. این دو قوم اغلب در اطراف دریاچه ارومیه ، میانه همدان، قزوین و زنجان امروز مسکن داشته اند (ایران تورکلری نین اسکی تاریخی ص220). لولوبیها بعد از قزوین تا حدود قم نیز آمده و در آنجا پراکنده بوده اند. در منابع اکدی آنها را لولوبوم یا لولوپوم ودر منابع آسوری لولومی نوشته شده است (همان ص 222). کلمه ی لولو در زبان هوریها به معنی « کوهستانی» و در زبان « اورارتوها» به معنی « دشمن» بوده و پسون « بی» در بخش آخر هم علامت جمع بوده است( همان ص220). بنابریان وقتی که می گوییم « لولوبی» یعنی « لولوها».
جالب است که مردم فارس به خصوص شیرازیها برای اینکه بچه های خود را بترسانند، آنها را از موجود وهمی و افسانه ای به نام « لولو» می ترسانند که ارتباط این غول یا موجود افسانه ای با نام لولوبی قابل تأمل است.
البته در لغت نامه ی دهخدا نیز این مسأله به صراحت بیان شده است، چون تحت عنوان کلمه « لولو» این معانی به چشم می خورد: 1-لولو به سگ گویند که موهای پر پشت داشته باشد. 2- وجود وهمی که بچه های خرد را بترسانند. 3– نام طایفهای از ایلات کرد که در زنگار وجود دارند. 4- نام کسی که با کسایون دختر صور ملک کشمیر ازدواج کرد. 5- نام دهی از دهستان سوسنگرد بخش ایذه در اهواز.
اورارتوها:
تقریبا همه مورخین اروپایی طبق اسناد تاریخی معتقدند که اورارتوها اصولا از مردم آسیا و از راه قفقاز به مناطق امروزی ترکیه، دریاچه وان ، ارزنه الروم، ماکو، نخجوان و نزدیکی های دریاچه ارومیه مسکن گزیده اند ( ایران تورکلری نین اسکی تاریخی ص99). به احتمال قوی آنها شعبه ای از اقوام ایلام و هیت و هوریها هستند. در کتب مقدس نام این قوم « آرارات» نوشته شده و در آثار هرودوت حکومت آنها « آلارودی» نوشته شده است ( همان ص 100). خط اورارتوها در ابتدا هیروگلیف و سپس مثل سومریها با خط میخی می نوشته اند. زبان آنها از جهت گرامر به زبان هوریها و از لحاظ ریشه و کلمات به زبان ماناها نزدیک است ( همان ص108). در ایلات قشقایی هم طایفه ای قدیمی به نام « اوریاد» یا « اویرات» وجود دارد که شاید بی مناسبت با نام آرارات (اورارتوها) نباشد.
مادها:
اکثر مورخین مادها را در تاریخ از نژاد هند و اروپایی دانسته اند، اما اوپر مورخ و زبان شناس مشهور اروپایی مادها را التصافی زبان و از تورانیان دانسته و اصل آنها را از کوههای آلتای می داند.تحقیقات بعدی تاریخ نشان داده که اجداد مادها اقوام هوریها بوده و مادها(میتانیها) شعبه ای از هوریها بوده اند.
بنابراین هوریها چون زبان التصاقی داشته اند، مادها نیز التصاقی زبان بوده اند. اصل کلمه ماد هم (میتا=ماتا=مید=ماد)نام انسان یا پادشاه بوده است.
اشکانیان:
بین حکومت سلوکیه و ساسانیان امپراتوری بزرگ اشکانی به مدت 480 سال با قدرت تمام حکومت کرده اند. مورخان در این مورد اطلاعات مفیدی به دست نداده اند و تاریخ آنها تقریبا در ابهام فرو رفته است. فردوسی فقط به نام 9 نفر از 19 از پادشاه اشکانی اشاره ای کوتاه می کند.( اشک، گردشاپور، گودرز، اردوان، بهرام و... ) و می افزاید که:
از ایشان به جز نام نشنیده ام نه در نامه خسروان دیده ام
مسعودی در تاریخ خود اشکانیان یا پارتها را فرزند سوم حضرت نوح(یافث) می داند که می دانیم ترکان دنیا از اولاد یافث هستند...... محمد حسن خان اعتماد السلطنه مقدم مراغه ای در کتاب "درر التیجان فی تاریخ بنی اشکان"صفحه 19 چنین می نویسد:
اکنون تاریخ نویسان بر خلاف اعتماد گذشتگان با دلایل علمی ثابت کرده اند که اصل و نصب پادشاهان اشکانی ایرانی نبوده اند بلکه از طایفه پارت یا پارث تورانی ( سرزمین ترکستان ) بوده اند......شمس الدین سامی هم در"قاموس الاعلام "اشکانیان را تورانی و از مردم ترک می داند.دهخدا هم در لغت نامه خود تحت عنوان "سکا "می نویسد قوم سکا ( اشکانیان ) در ازمنه ی تاریخی از درون آسیای وسط یعنی از ترکستان چین تا دریای آرال و خود ایران و از این نواحی با فاصله هایی تا رود دن ( در اروپا ) منتشر بودند. در زمان ساسانیان برای هونهای شرقی همانند دیگر اقوام آلتایی عنوان ترک به کار می بردند.
از تشکیل اولین دولت ترک زبانان به وسیله غزنویان تا انقراض حکومت قاجاریه ترک زبانان نزدیک به هزار سال بر ایران پهناورحکومت کردند و در این مدت از هویت و شخصیت ممتازی برخوردار بوده اند. آنها گذشته ازمسائل سیاسی و فنون نظامی گری از لحاظ علمی، ادبی،دینی و... صدها شخصیت همانند ابوریحان بیرونی، ابونصرفارابی، مولوی، نظامی، شمس تبریزی، شیخ محمود شبستری، صائب تبریزی، علامه طباطبایی، ماذون قشقایی، شهریار، پرفسورهشترودی، ستارخان، باقرخان، علیشیرنوایی، شاه اسماعیل ختایی، جهانگیرخان قشقایی، سهروردی و ... داشته اند که باعث افتخار و مباهات بوده اند.امیر قاضی شاهیلو ( یکی از خوانین قشقایی ) در اغاز حکومت صفویه به شاه اسماعیل کمک می کند تا او حکومت تشیع را در ایران ترویج دهد. بنابراین قشقایی ها مردمی شیعه مذهب و نیز وطن پرست و جسور بود ه اند.در وطن پرستی و میهن دوستی آنها همین بس که رضاشاه به صولت الدوله می گوید: همه قشقایی ها را خواهم کشت. سفیر ترکیه در ایران به صولت الدوله می گوید: بیایید در ترکیه به شماها جا می دهیم کوچ کنید بیایید ترکیه.
صولت الدوله می گوید: از شما ممنونم اما آیا می شود خاک را بر پشت گذاشت و وطن را بر دوش گرفت و به آنجا آمد؟ بعد از مرگ کریم خان زند ، آغا محمد خان به تهران می رود و با کمک برادران خود حکومت را در دست می گیرد و از آنجا نامه ای به جانی خان( ایلخان قشقایی ) می نویسد که حال وقت آن است که من شاه شوم تو صدراعظم، چون در دربار لایق تر و شایسته تر از تو کسی را ندیدم. جانی خان در قالب دو بیت جواب منفی و کوبنده ای به او می دهد.همین دو بیت باعث می شود که جانی خان و ایل قشقایی در تمام مدت زمامداری آغا محمد خان در جنگ و متواری باشند.
قشقایی ها به خاطر همین شجاعتها و جسارتها در جنگ جهانی اول زیر بار انگلیس نرفتند و با آنها جنگیدند و در حقیقت پایه و اساس حماسه ی دلیران تنگستانی را آنها به وجود آوردند.
و نیز در تمام مدت 50 سال سلطنت پهلوی مورد کین و غضب رژیم بوده و سران آنها مغضب،محبوس یا تبعید بوده اند.
در زمان غارت خانه صولت الدوله قشقایی به وسیله عوامل انگلیس حدود 9 هزار کتاب از بهترین کتابهای دست نویس و چاپی از بین رفته که احتمالا کتابهایی از شاعران و نویسندگان قشقایی به زبان ترکی قشقایی در میان آنها بوده، چون در آن زمانها هر کس کتابی می نوشته به ایلخان تقدیم می کرده است.
نگاهی به تاریخ و زبان قدیم ترکان
تقسیم بندی زبان ها
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
دانشمندان زبان شناس در مورد ریشه زبانها اختلاف نظر دارند، بعضی از آنها معتقدند که ریشه تمام زبانهای دنیا یکی است و همه ی زبانها منشا واحدی دارند.
گروهی زبانها را به دو دسته تقسیم می کنند:
الف) زبانهای التصاقی ب) زبانهای تصریفی
عده ای دیگر نیز زبانها را به سه دسته تقسیم می کنند:
الف) زبانهای التصاقی ب) زبانهای ترکیبی ج) زبانهای هجایی
و دسته ای دیگر زبانها را به چهار گروه عمده تقسیم می کنند:
زبانهای التصاقی:
به زبانهایی گفته می شود که کلمات، ریشه ی ثابت و غیر متغیری دارند و برای ساختن واژه ی جدید، پسوند یا پسوندهایی به ریشه ی کلمه ی اصلی اضافه می شود. در این زبانها همه ی فعلها با قاعده هستند و فعل بی قاعده وجود ندارد.مثلا در زبان ترکی که یکی از زبانهای التصاقی است، از ریشه
"چال"کلمات مختلف: چالماق، چالغی، چالاغان، چالپالماق، چالخالاماق، چالدیرماق، چالیق، چالیقلانمان و ... ساخته می شود که در تمام اینها ریشه "چال"ثابت مانده و پسوند یا پسوندهای مختلف در آخر آن قرار می گیرند.
زبانهای ترکی، مغولی، فنلاندی، منچوری، کره ای، ژاپنی و همچنین زبانهای اقوام قدیم یعنی سومریها، ایلامی ها، ماناها، اورارتوها، قوتی ها(قوتیلوها)، هیتها و... از جمله ی این زبانها هستند.
زبانهای قالبی(تصریفی):
به زبانهایی گفته می شود که در آن ریشه کلمات در بابهای مختلف صرف می شود و هنگام صرف افعال اجزا فعل یا کلمه اصلی از هم جدا می شوند ولی از بین نمی روند. مثلا در زبان عربی که از زبانهای قالبی به شمار می رود، از ریشه کلمه "کتب"کلمات : کتاب، مکتوب، کاتب، مکاتبه و ... ساخته می شود و در آنها سه حرف (ک، ت، ب) از بین نمی روند ولی بین این سه حرف، حرف یا حرفهایی قرار می گیرد.
زبانهای عبری، عربی، آشوری و زبانهای قدیم آرامی، اکدی، بابلی و... جزء زبانهای قالبی است.
زبانهای تحلیلی (زبانهای هند و اروپایی):
زبانهایی هستند که در آن کلمات جدید بر اساس قبول پسوند و پیشوند ساخته می شوند و فعل در هنگام صرف شدن دچار تغییراتی می گردد که این تغییرات قاعده و قانون خاصی ندارد. بنابراین زبانهای تحلیلی دارای افعال بی قاعده هستند. مثلا در زبان فارسی که از زبانهای تحلیلی به شمار می رود، اگر مصدر"سوختن"را در زمان گذشته و حال صرف کنیم چنین می شود:
گذشته: سوختم، سوختی، سوخت، سوختیم، سوختید، سوختند
حال:می سوزم، می سوزی، می سوزد و... می بینیم که دو حرف(خ و ت) زمان ماضی به حرف (ز) تبدیل می شود تا زمان مضارع درست شود. که در ساختمان اصلی فعل تغییر عمده ای حاصل می گردد.
زبانهای هندی، فارسی، کردی، پشتو و اغلب زبانهای رایج اروپا جزء این دسته هستند.
زبانهای هجایی( سیلابیک):
زبانهایی را می گویند که ریشه کلمات معمولا یک بخشی (یک هجایی) است.
هجاهای معنی دار و مستقل از هم ساخته می شوند و این هجاها با نحوه تقدم و تاخر خاصی ساخته می شود.زبانهای چینی، تبتی، سیامی و اغلب زبانهای رایج دنیا در جنوب شرقی آسیا از این گروه هستند.
قالی
(Qali)
قالی
ریشه
کلمه قالی از قالین Qalın تورکی و مطابق با معنی ای که در سنگ نوشته های
اورخون نیز به کار رفته به معنی ضخیم، مقاوم، پایدار، قوی، انبوه و متعدد
است.
بنا به این نگرش قالی به سبب ضخامت و سنگینی در جای خود باقیمانده، جمع نمی شود و نسبت به جیجیم (جاجیم) و کیلیم (گلیم) که براحتی جمع می شود از پایداری بهتری برخوردار است.
این گونه نامگذاری اشیا و حیوانات در زبان تورکی مرسوم است و اما در مقابل
معنی کلمه فرش، در لغت نامه های بسیاری از جمله: معین، دهخدا و... آمده
است: فرش کلمه ای است عربی به معنی بساط، گستردن،گستردن بساط یا چیز دیگر،
گستردنی قالی و پلاس و مانند آنکه روی زمین بگسترانند
گزارش کنسول انگلیس در مورد حرکت ملی آذربایجان
گزارش کنسول انگلیس در مورد حرکت ملی آذربایجان
نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان ریشههای مردمی داشت
و جنبشی بود خودجوش.
.به گزارش کنسول انگلیس درباره این جنبش توجه کنید.
کنسول انگلیس در تبریز پس از بازدید از منطقه شمالغرب در گزارش خود مینویسد:
«... نمیتوان انکار کرد که در بین کارگران و دهقانان این استان احساسی
وجود دارد که من همیشه آن را خشم طبیعی نسبت به بیلیاقتی و فساد حکومت
ایران قلمداد کردهام و باز نمیتوان انکار کرد که بدبختیها و بی
عدالتیهایی وجود دارد که اگر در هر کشور دیگری بود، به شورش خودانگیخته
منجر میشد.
نمیتوانم باور کنم که این نهضت کامل کار روسها باشد
. بلکه به نظر میرسد که آنها از یک وضعیت انقلابی واقعی بهرهبرداری میکنند.
هرچند آنها مهاجران را به میان دهقانان فرستادهاند ولی دهقانان هم آماده همکاری بودهاند
حکومت ملی آذربایجان مردمی بوده و مردمی خواهد ماند
گله جک بیزیمدیر
آزادلیق آذربایجانیندی
(قومپوز)
qumpuz
(قومپوز)
قومپوز لغت تورکی است و در لغتنامه دهخدا به معنی آلتی موسیقی از ذوات
الاوتار است اما بر اثر تحقیقات ومطالعات کافی ، قمپوز توپی بود کوهستانی و
سرپر به نام قمپوز کوهی که دولت امپراطوری عثمانی در جنگهای با ایران مورد
استفاده قرار میداد .
این توپ
اثر تخریبی نداشت زیرا گلوله در آن به کار نمی رفت بلکه مقدار زیادی باروت
در آن می ریختند و پارچه های کهنه و مستعمل را با سنبه در آن به فشار جای
می دادند و می کوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود .
سپس این توپها
را در مناطق کوهستانی که موجب انعکاس و تقویت صدا می شد به طرف دشمن آتش می
کردند . صدایی آنچنان مهیب و هولناک داشت که تمام کوهستان را به لرزه در
می آورد و تا مدتی صحنه جنگ را تحت الشعاع قرار می داد ولی کاری صورت نمی
داد زیرا گلوله نداشت .
در جنگهای اولیه بین ایران و عثمانی صدای
عجیب و مهیب آن در روحیه سربازان ایرانیان اثر می گذاشت و موجب رعب و وحشت
سربازان ایرانی می شدولی بعدها که ایرانیان به ماهیت و توخالی بودن آن پی
بردند
هرگاه صدای گوشخراشش را می شنیدند به یکدیگر می گفتند :"نترسید قمپوز درمی کنند."یعنی تو خالی است وگلوله ندارد .
کلمه قومپوز مانند بسیاری از کلمات تحریف و تصحیف شده رفته رفته به صورت قمپز تغییر شکل داده ضرب المثل شده است .
گفتگو با بهزادی از اعضای حکومت ملی آذربایجان در مورد آمار قتل و جنایات ارتش ایران در آذربایجان
گفتگو با بهزادی از اعضای حکومت ملی آذربایجان در مورد آمار قتل و جنایات ارتش ایران در آذربایجان
پرسش- جناب استاد، بهزادی حکومت مرکزی ایران برخلاف توافقات منعقده بین
تهران و تبریز، دست به حمله نظامی به آذربایجان زد و آرتش شاهنشاهی مرتکب
جنایاتی شد که به تعبیر داگلاس قاضی آمریکایی، انسان از بازنویسی آنها شرم
دارد. نظر شما در این باره چیست؟
پاسخ- میخواهید که از فجایعی که توسط
آرتش شاهنشاهی و ایادی آنها در آذربایجان صورت گرفت و نیز چگونگی ادامه
مبارزه بعد از عقبنشینی نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان صحبت کنم.
قبلا"به این آمار توجه کنید: به موجب آمار دادستانی آرتش تعداد 2500 نفر
در دادگاههای صحرایی به اعدام و تعداد 800 نفر به حبسهای طویلالمدت
محکوم شدند. افزون بر این بیش از 20000 نفر بدون محاکمه شهید شدند، 36000
نفر مهاجر با خانوادههایشان به جهنم بدرآباد و گروه کثیری از کارمندان
شاغل در آذربایجان در دوره حکومت ملی که عضو فرقه هم نبودند به شهرهای
دوردست ایران تبعید گردیدند. هفتاد هزار نفر به شوروی مهاجرت نمودند و
دهها هزار نفر از دهات و شهرهای آذربایجان برای نجات خود به شهرهای دیگر
ایران مهاجرت کردند
. از اعمال ننگین اوباش درباری سوزاندن کتابهای ترکی بود و آنها رسم منحوس کسروی، «جشن کتابسوزان» را احیا کردند.
کشت و کشتار فجیعانه و بدون محاکمه زنان و مردان و کودکان ونسلکشی بیرحمانه و ننگینی بود.
- آیتالله خوئینیها نماینده آیتاللهالعظمی اصفهانی در زنجان را خفه
کردند. جنازهاش را از پنجره به کوچه پرت کردند و در شهر گرداندند و تا
مدتی اجازه دفن ندادند.
- دختر 18 سالهای را در زنجان لخت مادرزاد با مشت و لگد کوبیدند و در شهر گرداندند.
- در اردبیل سینه مادر یکی از فدائیان را در جریان اعمال وحشیانه «قتله» در خیابان بریدند.
- صدر کمیته فرقه در بستاناباد را کشتند و قطعه- قطعه کردند و سرش را در
شهر گرداندند و باقیمانده لاشه را در کنار جاده به تماشا گذاشتند.
- شکیبا رئیس فرهنگ باسابقه را در ارومیه، دیبائیان و آذرآبادگان را در اردیبل کشتند و قطعه- قطعه کردند و در شهر به نمایش گذاشتند.
... در این مصاحبه بیش از این نمیتوان گفت و باید در هر محل شرح این فجایع را گرد آورد و ثبت کرد.
نظر شما در مورد آموزش زبان های مادری در ایران چیست؟
از یک همکشوری فارس زبان در صفحه فیسبوکی برنامه نوبت شما پرسیده اند نظر شما در مورد آموزش زبان های مادری در ایران چیست؟
جوابشان را ببینید:
"هر کی به ایران مهاجرت کرده و الان یادش افتاده که زبونش یه چیز دیگه !!!بوده میتونه برگرده بره همونجایی که ازش اومده , ما نوادگان کورش بزرگ و فردوسی نامدار. هر کس که سواد پارسی گفتن ندارد از ایران زمین رانده به جای اصلیش خواهیم فرستاد اینجا پرژیاست , نه مغول آباد و..."
این شخص و مطالب عنوان شده توسط او که لیاقت جواب دادن ندارد، اما به کسانی که در مورد آموزش زبان مادری ما نظرسنجی برگزار می کنند می گوییم:
آموزش زبان مادری من طبیعی ترین و ابتدایی ترین حق بشری من است
آیا طبیعی ترین حق بشری را به نظرخواهی می گذارند؟
آیا این درست است که از هموطن (!) فارس بپرسند که شما با آموزش زبان تورکی یا کوردی موافقی یا مخالف؟
اینها حقوقی هستند که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و اعلامیه حقوق زبانی و بیشتر اسناد معتبر بین المللی به عنوان پایه ای ترین حقوق یک انسان به رسمیت شناخته شده است.
مثل این است که حق حیات و بهداشت و ... را به رفراندوم بگذارند و در مورد اعطا کردن و نکردن آن نظرسنجی نمایند.
نه خیر آقایان و خانم های همکشوری و هموطن!
برای اینکه من بتوانم به زبان مادری خود تحصیل کنم هیچ نیازی به نظر شما نیست.
درماندگی دانشگاه شیکاگو
پشت پرده گردانندگان فرقه های مذهبی،گروه های سیاسی- اجتماعی
تورات و انجیل؛ از وحی منزل الهی و هدایتگر تا انسان نوشته ضلالت
قرآن؛ تنها راهنمای هدایت،سعادت و تنها کتاب معتبر آسمانی حال حاضر
فرهنگ و تمدن ایران: دروغ های باستان شناسان و مورخان خارجی
فرهنگ و تمدن بشری ؛ بازیچه ی دست مثلا روشنفکران بین المللی
هویت ایرانی؛ تمسخر هویت هموطنان توسط بی وطنان بی هویت
پوریم؛پاشنه آشیل توطئه های جهانی، شاه کلید سوالات بی پاسخ انسانی
سیاست، حربه پشت پرده مزدوران خبیث برای دکوربندی دموکراتیک تبلیغی
______________________________________________________________
اسلام و شمشیر ترکی و فارسی قلم و نگارش کتیبه بیستون حمله اعراب آنوسی خاخام دانشگاه شیکاگو
______________________________________________________________
درماندگی دانشگاه شیکاگو، پرآوازه ترین مرکز ایران شناسی- بخش پنجم
درماندگی دانشگاه شیکاگو، پرآوازه ترین مرکز ایران شناسی [1,2,3,4,5]
در برابر داده های مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»،
و پناه بردن مسئولان آن، به سند تراشی جاعلانه ی بیش تر.
(تلخیصی از فصل آخر قسمت چهارم بررسی های ساسانیان، از مجموعه ی تاملی در بنیان تاریخ ایران)
درماندگی دانشگاه شیکاگو [5]
«غم نامه ی شگفتی آور محوطه ای که امروز پاسارگاد می شناسیم»
اریک اشمیت را باید از مهره های اصلی خراب کاری در تاریخ و باستان شناسی ایران، از زبده ترین فرمان برداران اورشلیم و از بزرگ ترین ماموران دانشگاه شیکاگو، برای انهدام محوطه های ایران کهن بشماریم که اقدامات او در برچیدن آثار ایلامی تخت جمشید، حک کتیبه ی ساسانی بربدنه ی مکعب نقش رستم، تغییر هویت کهن پاسارگاد کنونی، که نمی دانیم پیش تر و در زمان های دور چه می نامیدند و بالاخره از بزرگ ترین سارقان آثار یافت شده در مراکزی دانست که زیر نظر او حفاری می شد.
از اوائل این قرن شمسی، دیگر اهمیت کنترل نبض کاوش های باستانی در ایران، که مدفن آشکار و پنهان چندین رابی بزرگ صاحب کتاب در تورات و مرکز اصلی اجرای جنایت وسیع پوریم است، چندان برای یهودیان آشکار شد، که برای تغییر هویت مردم ایران و تدوین تاریخ تازه ای برای آنان، تمهیدات متعددی را به روالی چیدند که به امحاء و انکار آثار و نشانه های هستی کهن ایرانیان پامال شده در آدم کشی پوریم بیانجامد، به استقرار هخامنشیان در جای آنان منجر شود، موجودیت اجداد هفت هزار ساله ی ما پنهان بماند و مدعی پوریم به وجود نیاید.
چنین بود که ناگهان، تمام دستگاه سیاسی و فرهنگی رضا شاهی، دمیدن در شیپور بد صدایی را آغاز کردند که پیش درآمد سرود باستان ستایی و فارس پرستی کنونی را می نواخت و مراکز آموزش، نگاه ها را به ۲۵ قرن پیش باز گرداندند، که گرچه در آن کورش مشغول تخریب بابل، مادر شهر تمدن بشر، با قصد آزاد کردن اسیران و ثروت یهودیان بود، اما روشن فکرانی از قماش بهار، که چشم به آخور تازه و علیق فراوان آن داشتند، او را آزاد کننده ی بشر و نجات دهنده ی ایرانیان از توحش پیش از هخامنشی می شمردند و هنوز هم می شمرند!!! باید اریک اشمیت را از صحنه گردانان اصلی و پاسارگاد را از عمده ترین سن های دکوربندی شده ی این نمایش فرهنگ فریب و حقیقت کش در موضوع سرنوشت مردم شرق میانه شناخت.
«روزی مری هلن به من گفت که مایل است برای گروه های باستان شناس یک بخش هوایی تاسیس کند. به همین منظور از لوین بی برینجر برای مشاوره دعوت کردیم تا افکار پراکنده ی ما را انسجام بخشد. او هواپیمای دو باله ای با ویکو کابین در نظر گرفت که برای عکس برداری هوایی کاملا مناسب بود. سرعت اندک آن در هنگام فرود و از زمین بلند شدن سریع آن سبب می شد که برای اکتشافات درمناطق مرتفع، یعنی در جاهایی که امکان فرود به راستی دشوار است، مزیت داشته باشد». (اریک. ف. اشمیت. پرواز بر فراز شهرهای باستانی ایران، ص ۲۱).
ظاهرا این خانم که معلوم نیست به کدام علت نگران اکتشافات باستان شناسی در ایران بود، برای وسعت و سرعت کار، هواپیمایی به همسرش اریک اشمیت هدیه می کند! اشمیت پس از اتمام ماموریت عکس برداری های هوایی اش، در فاصله ی سال های ۱۹۳۵ و ۱۹۳۶میلادی، هواپیما را به دولت ایران بخشید تا معلوم شود دلواپس اصلی برملا شدن موجودیت کهن ایرانیان و قربانیان پوریم، نه همسر اشمیت، که علی القاعده چنین ثروت گزاف و چنین گشاده دستی را نداشته، بل شورای جهانی یهود بود که برای ایجاد انحراف در اندیشه ی تاریخی ایرانیان و به امید سودی که سال هاست به کیسه ی آنان سرازیر است، سرمایه های فرهنگی و مالی بزرگی را به جریان انداخته بودند.
اینک مورد نظر من استناد به یکی از نخستین عکس های از آسمان گرفته ی اشمیت از محوطه های باستانی ایران است. تصویر زیر از پاسارگاد، گرچه مبنای تصرفات برهم زننده ی هویت و راه نمای بنا سازی های بعدی آنان قرار گرفت، اما برای اثبات امروزین نادرستی ها و اعمال حیله گرانه ی مجریان دست اندر کار این کج روی های مفتضح فرهنگی و در راس آن ها دانشگاه شیکاگو نیز کار برد دارد.
عکس ۱. نمای هوایی پاسارگاد که اشمیت، ۷۰ سال پیش، در ساعت ۷ صبح روز ۲۸ سپتامبر ۱۹۳۵ از محوطه ی پاسارگاد گرفته و در صفحه ی ۱۱ جلد اول کتاب تخت جمشید خود چاپ کرده است.
از مزیت های عکس فوق این است که نام گذاری نقاط تاریخی، فلش جهت نما و مقیاس مساحت، بر اصل آن ثبت است و به رجوع های مختلف نیاز ندارد. برای سهولت گفت وگو درباره پاسارگادی که در این عکس از منظر هوایی پیداست، آن را به پنج محدوده و محوطه و محیط تقسیم کرده ام، که یک به یک بررسی خواهم کرد.
محوطه ی شماره ی ۱. در این محوطه با دو بازمانده معماری باستانی مواجهیم که با نگاهی به مشخصات ظاهری و نیز یافته های متعدد باستان شناسی، از سکه و ظروف و زینت آلات و نشانه های بسیار دیگر، در این محوطه، که ازجمله در کتاب پاسارگاد آستروناخ ثبت است و نیز سبک و مصالح و علامت گذاری های معماری و فنی با حروف یونانی، تقریبا بدون هیچ تردید می توان آن را محوطه ای یونانی معرفی کرد. در عکس زیر با نمای بزرگ تر از همین ناحیه، که به عنوان تصویر شماره ی ۱۵ در کتاب «پرواز بر فراز شهرهای باستانی ایران» آمده، محل فلش شماره ی ۱ به یکی از این دو بازمانده ی معماری اشاره می کند، که در زمان ما تل تخت و یا تخت سلیمان نام داده اند. اثر دوم و شگفت آور این محیط، حصار طولانی و پرکاری است که تقریبا در مربعی به اضلاع یک و نیم کیلومتر، با برج های متعدد دیده بانی و دفاع، در اطراف محوطه ی تل تخت کشیده اند.
عکس ۲. تل تخت و حصار اطراف آن، که محل و امتداد آن را اشمیت با نقطه چین معلوم کرده و رد آن در تصویر هوایی قبل نیز دیده می شود.
اشمیت در توضیح این عکس که در ۲۸ سپتامبر ۱۹۳۵ از ارتفاع ۲۱۹۶ متری برداشته و در زیرنویس آن آورده است:
«نه ما و نه هیچ کس دیگر که پیش از این قدم در محوطه ی پاسارگاد گذارده بود، متوجه دیوار استحکامی کثیر الاضلاعی، که روی عکس عمودی مشخص است، نشده بود. این عکس می تواند نشانه ای از آثار مهم محصور در آن باشد، که حتی در این عکس هم قابل مشاهده نیستند». (!!!)
هنوز کسی این عکس را جدی نگرفته و به دنبال بقایای مصالح این حصار عظیم نبوده، تا احتمالا هویت روشن تری از آن آشکار شود، این حصار نه در محوطه ی کنونی پاسارگاد، که با مقبره و کاخ های قلابی کورش شناخته می شود، بل بیرون از محدوده ی معروف و موجود بالا برده اند. عجیب این که در درون این حصار عظیم، کم ترین اثری از هستی و حضور آدمی و مظاهری از هیچ گونه فرآورده ی تمدنی نیست که ارزش حفاظت و حصارکشی داشته باشد و عجیب تر که اشمیت حصار را به گرد محوطه ی کنونی پاسارگاد فرض کرده است! بار دیگر به رد این استحکامات در عکس اصلی توجه کنید تا نیروی عظیمی، که ظاهرا بدون هیچ سبب مادی صرف ساخت آن شده، قابل ارزیابی شود. آیا یونانیان قصد ایجاد تاسیسات تازه تری، علاوه بر آکروپلیس نیمه تمامی که اینک تل تخت می خوانند، در درون این استحکامات داشته اند، که آزادی آتن و اشتیاق بازگشت به یونان، ادامه و تکمیل ساخت و سازها را تعطیل کرده است؟!! بدین ترتیب محوطه ی شماره ی یک در مجموعه ای که اینک پاسارگاد کورشی معرفی می کنند، یک حوزه ی بکر برای ارزیابی دوران حضور یونانیان در ایران است که مسلما هزینه کردن برای آن، مقدم تر از چوب کشی پر خرج و مسخره و بی هوده در مسیر عبور بازدید کنندگان تخت جمشید است!
محوطه ی شماره ی ۲. در این محوطه که بنا بر مقیاس موجود در عکس، مربعی با اضلاع تقریبی ۱ کیلو متر است، چهار بنای اصلی پاسارگاد قرار دارد که اینک به محور تبلیغات کورشی در ایران بدل شده است. در شمال غرب این مربع، به تک دیوار سنگی بنایی بر می خوریم، که در عکس برج معرفی شده، برخی آن را زندان می نامند و کسانی هم، نمی دانیم چه گونه کشف کرده اند که این بنا را باید مقبره ی کمبوجیه فرزند کورش دانست!!! بنای بعد که در امتداد جنوبی برج قرار دارد، در عکس، کاخ مسکونی نام گرفته و دو بقایای دیگر در بخش جنوب شرقی مربع، یکی را کاخ بار و دیگری را ساختمان دروازه نام داده اند. در حال حاضر، بنا به شواهدی که به صورت صد ها عکس رنگی از این سه به اصطلاح کاخ در دست داریم و از جمله عکس شماره ی ۴ در زیر، فقط بقایای ابنیه ای را شاهدیم که جز ترکیبی از ستون و دروازه و کف سازی سنگی نیستند و کم ترین اثری از کاربرد خشت و خاک ندارند، اما در این عکس هوایی به وضوح و با مقایسه ای که می توان با مانده های دیگر ابنیه ی ایلامی انجام داد، بقایای هر سه عکس را به صورت تلی از خاک و بدون زوائد سنگی، به جز تک ستون انتقالی از محوطه ی بیرون از تخت جمشید، می بینیم! بی رحمی آن ها در پاک کردن این محوطه از عوارض و آثار ایلامی، چندان گسترده و وسیع بوده، که حتی دو زائده ی خاکی انتهای جنوب غربی محوطه ی شماره ی ۲ را، که اشمیت تپه نام داده، شامل شده است.
عکس ۳. تصویری از بقایای معابد ایلامی، در آخرین صفه ی زیگورات تخت جمشید، که برای مقایسه با بقایای خشت و گلی پاسارگاد آورده ام.
در عکس هوایی فوق و در محل اشاره ی فلش شماره ی یک و محوطه های اطراف آن، به استثنای دو محوطه ی سنگی نیمه تمام تچر و هدیش، با مانده های بناهای خشتی و بدون سنگ و ستون آشنا می شوید که اشمیت از مرتفع ترین صفه ی زیگورات تخت جمشید برداشته است. یک مقایسه ی تصویری ساده میان این بقایا و چند نمونه ی دیگر، که در زیر معرفی خواهم کرد، با تصویر هوایی پاسارگاد، معلوم می کند که بقایای اولیه ی ابنیه ی کورشی موجود، در محوطه ی شماره ی ۲ پاسارگاد، قبل از دست کاری هایی که به آن رسیدگی خواهم کرد، مانده هایی از ابنیه ی خشت و گلی ایلامی بوده است!
عکس ۴. تصویر جدید از محوطه ای که در عکس هوایی اشمیت از پاسارگاد به شماره ی ۲ معرفی شده است. چنان که ملاحظه می کنید در این عکس به جای آن بقایای خشت و گلی ایلامی، فقط چند نیمه ستون سنگی شفاف کارگذارده اند که پیش تر معلوم کردم و در همین یادداشت نیز بیش تر مسلم خواهد شد که نیمه ستون هایی منتقل شده از مسجد مسلمین در به اصطلاح محل مقبره ی کنونی کورش است. چنان که معلوم است ذره ای از بقایایی که در عکس هوایی اشمیت دیده می شود، در این وضعیت جدید، باقی نیست.
در این عکس رنگی و شماره خورده و جدید، که کسی برای توضیح به ای میل من فرستاده بود، محل شماره ی ۳، زندان یا برج است و محل های شماره ی ۴ و ۵ و ۶ به مکان هایی اشاره می کند که اینک کاخ های کورشی نام دارد. به گواهی این تصویر، از آن سه محوطه ی خشتی کهن موجود در عکس هوایی اشمیت، کم ترین اثری باقی نگذارده اند و هنوز می توان عکس های دیگری ارائه داد که مسلم کند در جای آن مخروبه های خشتی ایلامی، ابتدا خیش انداخته و کشاورزی کرده اند و سپس آن گاه که برای تلقین یک تاریخ قلابی امپراتوری هخامنشی و ایجاد رد پایی برای کورش بی نشانه در ایران، ساخت کاخ هایی برای او را ضروری دیده اند، در همان زمین های شخم شده و مسطح پیشین، با سرقت و انتقال مصالح، با وضعی مضحک و اسف بار برای کورش کاخ های سنگی و ستون دار ساخته اند! تمام این مباحث از سوی دیگر و با توجه به بقایای بنای موسوم به برج در کنار محوطه های خشت و گلی ایلامی در پاسارگاد، که در کل و در اجزاء با بنای مکعب شکل دیگری، که در جنب مجموعه ی خشت و گلی و ایلامی نقش رستم برپاست، معلوم می کند که هویت تمام مانده های موجود در مربع محوطه ی شماره ی ۲، در عکس هوایی اشمیت، همانند هویت غالب آثار مانده در نقش رستم و تخت حمشید، ایلامی است.
محوطه ی شماره ی ۳ و ۴. درعکس هوایی اشمیت، چنان که تصویر بزرگ شده زیر، درمحل فلش شماره ی ۱ نشان می دهد، بقایای یک محوطه منظم مستطیل شکل عمدتا سنگی پیداست، که مانده هایی از کاروان سرای اتابکی معرفی می شود. عکس هوایی زیر، که به عنوان تصویر «۱۴ ب» در کتاب «پرواز برفراز شهرهای باستانی ایران» آمده و با تاریخ گذاری اعلام شده، فقط چند ماه پس از عکس هوایی قبل برداشته اند، دارای زیر نویسی است که برای شناخت محتوای کثیف و آلوده به جعل و دروغ ایران شناسی موجود ارزش بسیار دارد.
«تصویر ۱۴ ب. منظره ی عمودی از آرامگاه کورش. منظره ی نقشه نشان دهنده محوطه ای چهار گوش است که آرامگاه شاهی و ردیف ستون های شکسته ای را که در دوران اسلامی به آن اضافه شده، دربر می گیرد. هزاران گور اسلامی این پیرامید را محاصره و به مکان اسلامی مقدسی بدل کرده است. می ۱۹۳۶، ۶ بامداد، ارتفاع ۱۲۲۰ متر، سرعت یک دویست و پنجاهم ثانیه، بدون فیلتر».
عکس ۵. دو تصویر هوایی بزرگ شده از محوطه ی معروف به مقبره ی کورش در پاسارگاد. در این تصاویر موقعیت مقبره و بقایای کهن خشت و گلی و ایلامی اطراف آن ها به خوبی دیده می شود. چنان که تصویر با وضوح تمام بیان می کند محوطه ی مقبره را از میان یک تل باستانی درآورده اند. در حال حاضر هیچ یک از عوارض باستانی را که در این دو تصویر معلوم است، بر جای نگذارده اند و سراسر اطراف مقبره را یکسره به صورت مسطح در آورده اند.
چنان که عکس گواهی می دهد، محوطه داخل کادر، که اینک گور کورش خوانده می شود، از آثار متنوع اسلامی، از سنگ قبر و نیمه ستون های پراکنده پوشیده است، که اشمیت با اغراق نسبی، به تعداد هزاران شمارش می کند. این اعتراف اشمیت کاملا آشکار می کند که به زمان این عکس برداری هیچ تصوری از ساخت قصرهایی برای کورش وجود نداشته ، زیرا بنا به ادعاهای موجود، مقرر است که مسلمین ستون های محوطه ی مسجد اتابکی در اطراف گور را، از کاخ های کهن کورش سرقت کرده باشند! اشمیت که مسلما با این مهمل بافی امروزین آشنایی نبوده و از آسمان، در محل کاخ های کنونی، جز تل های دست نخورده و کاوش نشده ی خاک و مانده هایی از ابنیه ی خشتی کهن نمی دید، بی توجه به نیازهای بعدی آستروناخ وبزهای اخفش دنباله روی او، اعتراف می کند مانده های سنگی اطراف به اصطلاح گور کورش، از نیمه ستون و سنگ قبر، اسلامی است!
هنوز باید به درس های بیش تری گوش دهیم که عکس هوایی شماره ی ۵، در اثبات رذلی و اوباشگری ایران شناسان اعزامی از غرب، آموزش می دهد. آثار مانده در محل فلش های شماره ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶، محدوده ی به اصطلاح قبر کورش را در محاصره تپه های باستانی و خشتی متعدد، در شمال و غرب و با چنان ارتفاعی نشان می دهد که زمان برداشتن این عکس، قابل شخم زدن نبوده، ولی در دامنه و لابلای این تپه ها، هرجا ارتفاع زمین مانع نبوده، محوطه را شخم خورده می بینیم. در تپه ی شماره ی ۵، که محیطی بسیار گسترده دارد، آثار دیوارهای اطراف کاملا پیداست و مهم تر از آن چنان می نماید که پیرامید مقبره را با گود برداری و تسطیح، از میان تپه بیرون کشیده اند، که نه فقط قدمت بیش تر بقایای خشتی را مسلم می کند، بل چنان که در عکس پیداست، مقبره و محیط اطراف را، در گودی قرارداده است. اما در وضعیت فعلی که تپه های باستانی اطراف مقبره را به کلی تسطیح کرده اند، برای دسترسی به محیط مقبره، خلاف عکس، باید از پله هایی بالا رفت!!! مجموعه ی این تپه های باستانی، که به اصطلاح قبر کورش را در محاصره دارند، برابر مقیاس عکس وکادر محوطه ی شماره۴، در مربعی به طول و عرض نیم کیلومتر گنجیده است. این تپه ها، که اکتشاف در آن ها می توانست ما را به هویت واقعی و ایلامی پاسارگاد و حتی پیرامید سنگی مقبره، بیش تر هدایت کند، در حال حاضر کم ترین اثری باقی نیست و تمام محوطه ی اطراف به اصطلاح مقبره ی کورش تا عمق چند کیلومتر چون کف دست صاف و بدون هرگونه عوارض است!!! آیا با کدام مجوز و چه کسی، جز کارشناسان بسیار معزز دانشکاه های غرب، نظیر دانشگاه شیکاگو، این بقایای خشتی مملو از آثار دیوار کشی و محوطه های زیستی را معدوم کرده است؟ همین دو عکس هوایی پاسارگاد که اشمیت برداشته، همراه مدارک و تصاویری از تخت جمشید و نقش رستم، که در بخش های قبل این یادداشت ها عرضه شد، به خوبی میزان و اندازه ی دشمنی ایران شناسی موجود را، با هویت و هستی و تمدن و توانایی های اقوام ایرانی پیش از پوریم، با فصاحت تمام بازگو می کند.
محوطه ی شماره ی ۵. اینک به آموزش های مندرج در محوطه ی شماره ی ۵، در تصویر هوایی اشمیت از منطقه ی پاسارگاد توجه کنیم، که غم نامه ی تخریب هویت پاسارگاد را، که نام تاریخی پیشین آن را نمی دانیم، تکمیل می کند. چنان که از عکس پیداست، اشمیت به این محوطه نام دروغین و بی مسما و فاقد اساس «مادر سلیمان» داده است. این نامی است که ظاهرا برای روستای قدیمی اطراف به اصطلاح مقبره ی کورش تدارک دیده اند. اما در این عکس هوایی اثری از روستا نمی بینیم، سه محوطه ی محصور است که به نظر می رسد درون دو تای از آن ها را پیش از انتشار عکس، به عمد سیاه کرده اند و سومین محوطه نیز مسلما به یک ده آزاد متعلق نیست. حصارگونه ی منظمی است، با دیواری بسیار بلند و سایه انداخته به سمت غرب، که ابنیه ی داخلی آن با فرم های معماری خشت و گلی ایلامیان در شوش و تخت جمشید مشابه و قابل انطباق است با جرز هایی که از آسمان نیز بسیار عریض می نماید و تقسیم بندی های داخلی که با آثار معماری مانده از ایلامیان و از جمله در تصاویر زیر، تطبیق می کند. چنین اسلوب معماری به هم پیوسته منظم و قلعه مانند، هرگز در روستاهای ایران دیده نشده، که بنا بر معمول، مجموعه ای از خانه ها و آغل ها و حیاط های پراکنده ی غیر محصورند.
عکس ۶. نمای درشت محوطه ی ۵
در عکس زیر با ترسیمی از بقایای یک مجموعه ی معماری کهن در شوش باستان مواجهیم که نمای به تر آن در آدرس livius.org/su-sz/susa/susa.htm یافت می شود. تقسیم بندی داخلی و حصار بندی ابنیه ای که در سراسر عکس پیداست، جزء به جزء، با تنها قسمت رتوش نشده ی محوطه ی شماره ی ۵، در عکس بالا منطبق است و نشان می دهد که هر دو مجموعه از تفکری واحد در تقسیمات محیط های تجمع عمومی پیروی کرده است.
عکس ۷. نمای باز سازی شده ای از محیط های مسکونی شوش. که از آدرس اینترنتی livius.org/su-sz/susa/susa.htm برداشته ام.
عکس زیر از اسلوب معماری در ضمائم خدماتی و در محوطه های اطراف زیگورات چغازنبیل و هماهنگی کامل ابنیه محصور در محوطه شماره ی ۵ تصویر هوایی اشمیت از پاسارگاد را، با این ساخت و ساز ایلامی در شوش گواهی می دهد. بدین ترتیب در محوطه ی شماره ی ۵ عکس هوایی اشمیت از پاسارگاد نیز با بقایای ایلامی به کلی معدوم شده ی دیگری مواجهیم که بازبینی مجدد این مجتمع بزرگ، به سود حضور کامل و کهن ایلامیان در آن را، ناگزیر می کند، که در ضمن آن با یافتن تشابه بیش تری میان به اصطلاح پاسارگاد کنونی و نقش رستم، تعلق عمومی هر دو محوطه و به خصوص دو ابنیه ی مکعب شکل آن را به ایلامیان میسرتر کند. در حال حاضر، به جای ابنیه ی ایلامی در محوطه ی شماره ی ۵ عکس اشمیت از پاسارگاد، بنای آجری ـ سیمانی محقری برای امورات اداری و نگهبانی گذارده اند و هیچ رد و نشانی از مجموعه ی جذاب و بی نظیر مانده در عکس اشمیت باقی نیست.
عکس ۸. نمای بقایای محوطه ی خدماتی زیگورات چغا زنبیل در اطراف شوش
اینک که با غم نامه ی تجاوزات متعدد در عمده ترین محیط های باستانی و کهن ایران به وسیله ی باستان شناسان غربی و در راس آن ها کارشناسان دانشگاه شیکاگو، در این سلسله یادداشت ها آشنا شدیم و مثلا معلوم شد که تدارک مقبره و مکان هایی برای کورش در محوطه ی به اصطلاح پاسارگاد به چه قیمت گزافی برای بقایای باستانی ایران تمام شده، آن گاه باید به دنبال چهره ی آگاه و قابل اعتنا و اعتمادی در محیط ها و مراکز فرهنگی جمهوری اسلامی بگردیم که به بازخوانی این غم نامه ها ذره ای علاقه نشان دهد، از تاریخ و هویت واقعی ایرانیان، پیش از قتل عام پوریم، و نیز نقش التیام بخش اسلام در تجدید تمدن منطقه پرده بردارد و اجازه ندهد تا یهودیان چهره ی مخوف پوریمی خود را در پس دیوار دود تاریخ ایران باستان مخفی کنند.
+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در چهارشنبه دوازدهم بهمن 1384 و ساعت 17:17
هواخوری12،باستان شناسی جعل-«دروغی که بزرگ شد»اسکار وایت موسکارلا
تجدید رابطه با مردم به جای آمریکا (روابط ایران با آمریکا و مردم)
بنی آدمی که در سازمان ملل پیدا نمی شود!
شخصا از عاشقان اشعار سعدی و حافظ هستم ، اما جعل و دروغ چه را . . در زیبایی شعر سعدی اصلا شکی نیست"بنی آدم اعضای یکدیگرند..."سالها به ما میگفتند که در سر در سازمان ملل این شعر را نوشتند ، اما حالا معلوم شده که دروغ میگفتند، خودشان اعتراف میکنند که دروغ بوده.
بنی آدمی که در سازمان ملل پیدا نمی شود!
برای ایرانیان نام سازمان ملل آنقدر که با سعدی همراهی و پیوستگی دارد با هیچ یک از دبیران کل ادوار مختلف این سازمان پیوند نخورده است. سالهاست که میشنویم ابیات مشهوری از سعدی با خط نستعلیق طلاکوب بر سر در سازمان ملل نصب شده است. بدیهی است که سازمان ملل یک دفتر و ساختمان ندارد و ساختمانهایش لزوماً هم یک در ندارند و خود اصطلاح «سردر سازمان ملل» به خودی خود عجیب و غریب هست. در ارجاعات دقیقتر آمده که منظور، تالار ملل، مقر اصلی سازمان در نیویورک است. اما ماجرا وقتی عجیبتر میشود که هرچه قدر تلاش کنید از این سردر معروف، عکسی در اینترنت نمییابید.
جالبتر اینجاست که این نکته در متون غیر فارسی زبان هم مورد اشاره قرار گرفته است! سایت آمازون در معرفی کتاب گلستان و سعدی شیرازی، این سه بیت معروف را نوشته و گفته است که این اشعار بر سرسرای سازمان ملل نقش بسته است. همین موضوع در چندین و چند گزارش از رسانههای معتبر جهانی هم مورد اشاره قرار گرفته است؛ از جمله در پاراگراف چهارم این مطلب هافینگتن پست.
اما سرچشمهی این شایعه کجاست؟ احتمالاً در سالهای ابتدایی افتتاح سازمان ملل، در نمایشگاهی عمومی از طرف ایران لوحی با این مضمون در آنجا نصب شده و در مدت کوتاهی برداشته شده باشد و همین باعث شده در طول چند دهه، این اشتباه شگفتآور در دهان همهی نویسندگان، سخنرانان و مردم کوچه بازار بچرخد.
بنی آدمی که در سازمان ملل پیدا نمی شود!
ارسال شده در 28 دسامبر, 2012 توسط میرزا
برای ایرانیان نام سازمان ملل آنقدر که با سعدی همراهی و پیوستگی دارد با هیچ یک از دبیران کل ادوار مختلف این سازمان پیوند نخورده است. سالهاست که میشنویم ابیات مشهوری از سعدی با خط نستعلیق طلاکوب بر سر در سازمان ملل نصب شده است. بدیهی است که سازمان ملل یک دفتر و ساختمان ندارد و ساختمانهایش لزوماً هم یک در ندارند و خود اصطلاح «سردر سازمان ملل» به خودی خود عجیب و غریب هست. در ارجاعات دقیقتر آمده که منظور، تالار ملل، مقر اصلی سازمان در نیویورک است. اما ماجرا وقتی عجیبتر میشود که هرچه قدر تلاش کنید از این سردر معروف، عکسی در اینترنت نمییابید.
un
بر اساس جستوجوهای انجامشده، هیچ اثری از این شعر نهتنها در سردر سازمان ملل، بلکه در هیچ کجای شهر نیویورک دیده نمیشود. به عنوان مثال، ساسان والیزاده در قسمتی از کتابش با نام «سفر به نیویورک، رسانهای به نام احمدینژاد» به شکل مستقیم به جستوجو برای یافتن این شعر در سفرش به سازمان ملل اشاره و بیان میکند: «به محض آنکه میخواستم از زیر سردر سازمان ملل (راستی اینجا چندین ورودی دارد، سردر اصلی کدام است؟!) عبور کنم، چشمان کنجکاوم را به میلهها، ستونها و دیوارهای کناری دوختم، شاید چند واژه در دری بیایم یا حداقل مفهوم شعر سعدی را به یکی از زبانهای بینالمللی، اما هرچه جستم هیچ نیافتم.»
کاووس حسنلی – مؤسس مرکز سعدی شناسی ایران – در گفتوگویی وجود هرگونه لوح یا سردری را با این اشعار از سعدی در مقر سازمان ملل متحد رد کرد و گفت: «متأسفانه الآن طوری شده که اگر این حرف را بزنیم، هیچکس باور نمیکند و مردم واقعاً فکر میکنند شعر سعدی در سردر سازمان ملل متحد نوشته شده است، حال آنکه نه سردری و نه تابلویی با اشعار سعدی در سازمان ملل وجود ندارد.»
un-sadi
جالبتر اینجاست که این نکته در متون غیر فارسی زبان هم مورد اشاره قرار گرفته است! سایت آمازون در معرفی کتاب گلستان و سعدی شیرازی، این سه بیت معروف را نوشته و گفته است که این اشعار بر سرسرای سازمان ملل نقش بسته است. همین موضوع در چندین و چند گزارش از رسانههای معتبر جهانی هم مورد اشاره قرار گرفته است؛ از جمله در پاراگراف چهارم این مطلب هافینگتن پست.
اما سرچشمهی این شایعه کجاست؟ احتمالاً در سالهای ابتدایی افتتاح سازمان ملل، در نمایشگاهی عمومی از طرف ایران لوحی با این مضمون در آنجا نصب شده و در مدت کوتاهی برداشته شده باشد و همین باعث شده در طول چند دهه، این اشتباه شگفتآور در دهان همهی نویسندگان، سخنرانان و مردم کوچه بازار بچرخد.
سال ۱۳۸۴ در گفتوگویی، دکتر ظریف (سفیر و نمایندهی سابق ایران در سازمان ملل متحد) گفت: «فرش بسیار نفیس ایرانی، کار استاد محمد صیرفیان، هنرمند اصفهانی و استاد بنام هنر فرش ایران در مقر سازمان ملل نصب شد. شعر معروف سعدی شاعر بزرگ ایرانی (بنیآدم اعضای یک پیکرند/که در آفرینش ز یک گوهرند) با طلای ناب در وسط آن نقش بسته است و ترجمهی انگلیسی این شعر نیز توسط نمایندگی دائم کشورمان تهیه و در کنار فرش نصب گردیده تا هر بینندهای را مبهوت عظمت فرهنگ و تمدن ایران و خرد و حکمت ایرانیان نماید.» ایشان در اردیبهشت ۱۳۹۱ در توضیحی به سایت میهن، گفتههای پیشینشان را تأیید کردهاند.
به هر ترتیب تلاشها برای پرس و جو از مسافران و ساکنان آمریکا و حتی روزنامهنگاران دربارهی بررسی صحت و سقم وجود این سردر به جایی نرسید. هرچند که فرهنگ ایرانی در ساختمان سازمان ملل بی نماینده است، دو فرش بسیار نفیس ایرانی در چشماندازهای زیبایی از مقر سازمان ملل خودنمایی میکنند و همچنین مدلی از استوانهی کوروش به نمایش گذاشته شده است که البته برخلاف ادعای ایران دوستان افراطی، اعلامیهی جهانی حقوق بشر را از روی آن ننوشتهاند! بلکه یکی از اسناد تاریخی است که برخلاف جو غالب دوران خود، اثری از خشونت و ظلم ندارد و بر آزادی و انسانیت تأکید میکند. عکس زیر نیز متعلق به سردر غرفهی ایران در اکسپوی شانگهای ۲۰۱۰ می باشد و ربطی به سازمان ملل ندارد.
بنی آدمی که در سازمان ملل پیدا نمی شود!
ارسال شده در 28 دسامبر, 2012 توسط میرزا
برای ایرانیان نام سازمان ملل آنقدر که با سعدی همراهی و پیوستگی دارد با هیچ یک از دبیران کل ادوار مختلف این سازمان پیوند نخورده است. سالهاست که میشنویم ابیات مشهوری از سعدی با خط نستعلیق طلاکوب بر سر در سازمان ملل نصب شده است. بدیهی است که سازمان ملل یک دفتر و ساختمان ندارد و ساختمانهایش لزوماً هم یک در ندارند و خود اصطلاح «سردر سازمان ملل» به خودی خود عجیب و غریب هست. در ارجاعات دقیقتر آمده که منظور، تالار ملل، مقر اصلی سازمان در نیویورک است. اما ماجرا وقتی عجیبتر میشود که هرچه قدر تلاش کنید از این سردر معروف، عکسی در اینترنت نمییابید.
un
بر اساس جستوجوهای انجامشده، هیچ اثری از این شعر نهتنها در سردر سازمان ملل، بلکه در هیچ کجای شهر نیویورک دیده نمیشود. به عنوان مثال، ساسان والیزاده در قسمتی از کتابش با نام «سفر به نیویورک، رسانهای به نام احمدینژاد» به شکل مستقیم به جستوجو برای یافتن این شعر در سفرش به سازمان ملل اشاره و بیان میکند: «به محض آنکه میخواستم از زیر سردر سازمان ملل (راستی اینجا چندین ورودی دارد، سردر اصلی کدام است؟!) عبور کنم، چشمان کنجکاوم را به میلهها، ستونها و دیوارهای کناری دوختم، شاید چند واژه در دری بیایم یا حداقل مفهوم شعر سعدی را به یکی از زبانهای بینالمللی، اما هرچه جستم هیچ نیافتم.»
کاووس حسنلی – مؤسس مرکز سعدی شناسی ایران – در گفتوگویی وجود هرگونه لوح یا سردری را با این اشعار از سعدی در مقر سازمان ملل متحد رد کرد و گفت: «متأسفانه الآن طوری شده که اگر این حرف را بزنیم، هیچکس باور نمیکند و مردم واقعاً فکر میکنند شعر سعدی در سردر سازمان ملل متحد نوشته شده است، حال آنکه نه سردری و نه تابلویی با اشعار سعدی در سازمان ملل وجود ندارد.»
un-sadi
جالبتر اینجاست که این نکته در متون غیر فارسی زبان هم مورد اشاره قرار گرفته است! سایت آمازون در معرفی کتاب گلستان و سعدی شیرازی، این سه بیت معروف را نوشته و گفته است که این اشعار بر سرسرای سازمان ملل نقش بسته است. همین موضوع در چندین و چند گزارش از رسانههای معتبر جهانی هم مورد اشاره قرار گرفته است؛ از جمله در پاراگراف چهارم این مطلب هافینگتن پست.
اما سرچشمهی این شایعه کجاست؟ احتمالاً در سالهای ابتدایی افتتاح سازمان ملل، در نمایشگاهی عمومی از طرف ایران لوحی با این مضمون در آنجا نصب شده و در مدت کوتاهی برداشته شده باشد و همین باعث شده در طول چند دهه، این اشتباه شگفتآور در دهان همهی نویسندگان، سخنرانان و مردم کوچه بازار بچرخد.
//////////// رباعیات خیام به ترکی قشقایی
//////////////// رباعیات خیام به ترکی قشقایی /////////////////
//////////////////////////////////////////////////////////////////////
1-
خاکی که به زیر پای هر نادانی است ... کف صنمی و چهره جانانی است
هر خشت که بر کنگره ایوانی است ... انگشت وزیر یا سر سلطانی است
ترجمه ترکی
بو تؤرپاقا، تؤرپاق باخان ناشی دیر ... بیلینگ صنم الی یا کی قاشی دیر
هر خشتی کی سن گؤریرنگ ایواندا ... وزیر بورماقی دیر، سلطان باشی دیر
متن کامل نامه جمعی از قشقایی ها به آقای یونسی دستیار ویژه رئیس جمهور ایران در امور اقوام :
http://elkamez.blogfa.com/
متن کامل نامه جمعی از قشقایی ها به آقای یونسی دستیار ویژه رئیس جمهور ایران در امور اقوام :
"به نام خدا"
حجه الاسلام و المسلمین جناب آقای یونسی
دستیار ویژه محترم رئیس جمهور در امور اقوام و اقلیت های دینی و مذهبی
تاریخ معاصر ایران به خوبی شاهد رشادتها و پایمردیهای مردم وطن پرست ایل
قشقائی در جنوب کشور در دفاع از مرز و بوم کشور ونوامیس ملت بوده واز سوی
دیگر تضییقات ومحرومیتها و ستمها بر اهالی و بزرگان این قوم را در سینه خود
ثبت نموده است که خاطر حضرتعالی را به بخش مختصری از آن جلب مینماید ودر
پایان بخش کوچکی از خواسته های به حق این قوم که در راستای خواسته های
اقوام ایران است را باستحضار می رساند :
1- سردار قهرمان عشایر اسماعیل خان صولت الدوله که در جنوب کشور با فتوا و
همراهی روحانیت مبارز و از جمله حضرت آیت الله سید عبدالحسین لاری ومردم
شریف فارس و بوشهر با استعمار انگلیس به مبارزه برخاست و آنان را بارها
شکست داد و هرگز سر تسلیم وذلت در مقابل آنان فرود نیاورد تا اینکه بوسیله
رضاخان قلدر دست نشانده انگلیس نه با قهر و غلبه بلکه با مکر و حلیه در
زندان به شهادت رسید. عجیب اینکه در جمهوری اسلامی که بر پیکر خونین شهیدان
راست قامت ملت استوار است ، هیچ یادی از او نشد نه مقبره او را ساختند ،
نه بر سر مزارش مراسم بزرگداشتی گذاشتند و نه حتی در شهر شیراز که مرکز
حکومت وی بوده خیابان و یا میدانی به نامش نهادند وعجیب تر اینکه افتخارات
ایل قشقائی را بنام دیگران رقم زدند و بزرگداشت وکنگره برگزار کردند وفیلم و
داستان ساختند .
2- در زمان محمدر رضا پهلوی فرزندان اسماعیل خان صولت الدوله را بدلیل
مبارزه با استعمار انگلیس و آمریکا وهمراهی با مبارزات حق طلبانه ملت شریف
ایران و نهضت ملی شدن صنعت نفت تبعید کردند و تمام اموال و دارائیهای آنها
را مصادره و ضبط نمودند و بر خلاف نظر شریف حضرت امام خمینی ( ره ) و
مصوبات شورای انقلاب اسلامی و مجلس شورای اسلامی ، هیچ بخشی از اموال آنان
را به ایشان برنگرداندند که هم اکنون بازماندگان این خانواده شریف ومعتبر
با سختی زندگانی را می گذرانند وعجیب اینکه بوسیله رئیس وقت قوه قضائیه
بخشنامه ای به روسای دادگستری استانهای اصفهان وفارس صادر می گردد که در
پرونده هایی که در محاکم دادگستری در مورد اموال این خانواده مطرح است به
نفع آنان رای صادر نگردد .
3- با این همه مراسم بزرگداشت برای شهدا وتکریم بحق آنان ، یادی از بهمن
قشقائی که با فتوای حضرت امام خمینی ( ره ) به ایران برگشت وسالها با سختی
ومرارت به مبارزه با رژیم ستم شاهی پهلوی برخاست ونهایتاً با مکر وحیله
دستگیر و اعدام شد نبایستی بعمل آید ؟
4- می توان گفت قوم قشقائی تنها قومی است که اهالی آن تماماً شیعه بوده
وارادات و اخلاص خود را به خاندان مطهر اهل بیت عصمت و طهارت صادقانه حفظ
کرده وبه روحانیت پاک ومبارزو از جمله حضرت امام خمینی ( ره) وحضرت آیت
الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی وفادار بوده و در مراحل مختلف
انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی فداکاری و از جان گذشتگی خود را اثبات نموده
است . جای جای صفحات زرین استانهای جنوبی کشور شاهد شهیدان به خون خفته و
سر فراز قشقائی می باشند اما عجیب اینکه علیرغم وجود صدها و هزارها افراد
تحصیل کرده شایسته ، دلسوز و وظیفه شناس از این جامعه حتی از بازماندگان آن
شهدا ، هیچ یک در مسئولیتهای اداری کشور و استان جایگاهی ندارند و به ندرت
از جایگاه کارشناسی به بالا ترقی می کنند . از افراد متدین و شایسته این
قوم نه استانداری منصوب شده ونه وزیری و نه حتی معاون استاندار .
5- فرزندان شایسته این قوم که در جهت خدمت به مردم شریف ایران و نظام مقدس
جمهوری اسلامی داوطلب نمایندگی مجلس می شوند عمدتاً به بهانه های واهی رد
صلاحیت می شوند وفرصت وامکان خدمت از آنها گرفته می شود.
و اینک مطالبات و خواسته های این قوم سلحشور و سربلند :
1-خداوند را سپاسگزاریم که تلاشها ومطالبات بحق اقوام ایران نهایتاً منجر
به انتصاب حضرتعالی به عنوان دستیار ویژه ریاست محترم جمهوری در امور اقوام
ومذاهب کشور گردید. انتظار بحق اقوام ایرانی این است که این مسئولیت به
سطح معاونت ریاست جمهوری ارتقاء یافته وسازمان و تشکیلات متناسب آن به
تصویب مجلس شورای اسلامی ومراجع اداری ذیربط برسد تا به نهادی پایدار تبدیل
شود و از برخورد سلیقه ای در آینده محفوظ باشد . در حال حاضر از حضرتعالی
انتظار دارد برای اقوام ایرانی و از جمله قوم قشقائی یک مشاور ویژه انتخاب
فرمائید تا به صورت خاص پیگیر مطالبات این مردم شریف باشد . این جمع و
نمایندگان قشقائی تبار ادوار مجلس آمادگی معرفی فرد مورد نظر و همکاری لازم
در این زمینه را دارند .
2- مرحوم استاد محمد بهمن بیگی را بحق می توان ناجی مردم محروم عشایر از
جهل و بیسوادی نام داد ایشان حق بزرگی هم به عنوان معلم و هم به عنوان
نویسنده و ادیب صاحب سبک بر عشایر ایران بلکه بر مردم ایران دارند . سه سال
از رحلت ایشان می گذرد تمام تلاش مردم عشایر و دوستداران ایشان برای احداث
مقبره ای متناسب با شان ایشان ابتر مانده است . درخواست داریم به صورت
ویژه زمینه ای فراهم گردد تا موانع برطرف شده ویک مجموعه فرهنگی تحت عنوان
بنیاد بهمن بیگی با لحاظ نظر خانواده محترم ایشان و معتمدین عشایر جنوب
تاسیس گردد و اعلام می داریم چنانچه مجوزهای لازم صادر گردد در احداث این
بنیاد همکاری مالی وفکری و عملی لازم معول خواهد شد .
3- در دنیای پیشرفته امروز آنچه اقوام را از یکدیگر متمایز می سازد فرهنگ
آنهاست و الا نیازهای مادی همه جوامع تا حدودی یکسان می باشد .از حضرتعالی
درخواست داریم در جهت رشد وتوسعه فرهنگ اصیل و انسانی ایل قشقائی نهایت
مساعدت را مبذول فرمایند و به صورت مشخص اخذ مجوز احداث یک فرهنگسرای خاص
عشایر در شیراز از مراجع ذیصلاح و مساعدت در اختصاص زمین واعتبار مورد نیاز
را استدعا داریم . یادآوری می نماید در این زمینه اقدامات و پیگیریهای در
دوره مجلس پنجم بعمل آمده و جناب آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی دستوراتی
صادر نموده واعتباری نیز از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اختصاص داده شد
اما بدلیل تنگ نظریها وخود محوریهای موجود در استان این اقدامات بی نتیجه
ماند .
4- بزرگداشت چهره های خدمتگزار و ملی قوم قشقائی واز جمله اسماعیل خان صولت الدوله سردار عشایر بنحو شایسته مورد استدعا می باشد .
5- اختصاص جایگاه ویژه اداری در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای صیانت و
توسعه فرهنگ اقوام ایرانی و اختصاص یک معاونت برای این امر در اداره کل
فرهنگ وارشاد اسلامی فارس به قشقائیها درخواست دیگر این قوم شریف می باشد .
6- رفع تبعیض در توزیع مسئولیتهای کشوری واستانی و به کارگیری نیروهای
شایسته و توانمند قشقائی در مسئولیتهای کشوری واستانی دیگر درخواست ومطالبه
این قوم می باشد .
7- سامان دادن به زندگی اقشار محروم این قوم که عمدتاً به صورت حاشیه نشین
در اطراف شهرها متمرکز شده اند ونیز کوچندگان این قوم نیز مورد استدعا می
باشد .
جمعی از نمایندگان ادوار و دانش آموختگان قشقائی
خط سیریلیک در قزاقستان به لاتین تغییر می یابد
مقایسه علمی زبان های ترکی آذربایجانی و ترکی استانبولی
باز قبل از پرداختن به آموزش زبان ترکی آذربایجانی می خواهیم مقایسه ای کوتاه و علمی بین دو زبان خیشاوند ترکی آذربایجانی و استانبولی داشته باشیم.
مقایسه علمی زبان های ترکی آذربایجانی و ترکی استانبولی
زبانهای تركی آذری و تركی استانبولی هر دو دارای ریشه اوغوزی هستند.این دو زبان به همراه تركمنی (زبان مردمی كه در جمهوری تركمنستان و شمالشرق ایران زندگی می كنند) گروه اغوز یا غربی را از خانواده زبانهای تركی (لهجه های آذری و استابولی و تركمنی و اوزبكی و قزاقی و قرقیزی و ...) تشكیل می دهند.
>تفاوتهای كه بین این دو لهجه به وجود آمده را می توان در قرنهای 13 تا 19 میلادی دانست.در واقع تفاوتهای بسیار اندكی بین این دو لهجه وجود دارد تا جایی كه مردم ترك این سه كشور شعرای نامی آذربایجانی را ازجمله نسیمی و قاضی و برهان الدین و فضولی و ... و داستانهای دده قورقود و كوراغلو را به طور مشترك از آن خود و جزو فرهنگشان می دانند.در بخشهایی از دو كشور این تفاوتها در قرن نوزدهم به دلیل توسعه زبانی و تاثیرپذیری از زبانهای خارجی بیشتر شد.
1.اورتوگرافی و فونولوژیاز سال 1928 الفبای عربی مورد استفاده در هر دو كشور به لاتین تغییر یافت.اما این الفبا مجددا در 1939 درآذربایجان به سیریلیك تغییر یافت كه تا سال 1991 مورد استفاده قرار می گرفت.در سال 1991 الفبای لاتین جدید در آذربایجان بر پایه الفبای مورد استفاده در تركیه جایگزین سیریلیك شد.اما در آذربایجان 3 حرف بیشتر وجود دارد.q(ق) كه معادل آن در تركیه k و g هست و x(خ) كه معادل آن در تركیه k و h است و ə كه گاهی معادل e در تركیه است.(فتحه در تركی استانبولی وجود ندارد)
تفاوت در تلفظ : تغییر -u- تركیه ای به -o- آذربایجانی
فارسی تركی استانبولی تركی آذریلب dudak(دوداك) dodaq/dodax(دداخ)بیدار شو uyan (اویان) oyan(ایان)
تغییر -ü- تركیه ای به -ö- آذربایجانیبزرگ büyük(بویوك) böyük(بیوك)زیبا güzel(گوزل) gözəl(گزل)
تغییر در حرف قبل از -v-صیاد avçı(آوچی) ovçu(اوچو)خرگوش tavşan(تاوشان) dovşan(دوشان)
تغییر -ü- تركیه ای به -i- آذربایجانیكوچك küçük(كوچوك) kiçik(كیچیك)
بسیاری از كلمات دخیل عربی و فارسی در تركی استانبولی در هنگام تلفظ با تلفظ آنها در تركی آذربایجانی تفاوت دارند.قلب kalb(كالب) qəlb/gəlb(قلب)معلم muallim(موآللیم) müəllim(موعللیم)
در تركی آذری بنا به قاعده ای كلمه ای كه با حرف ı شود وجود ندارد و این كلمات را به هنگام نوشتن با حرف i می نویسند.گرچه تلفظ آن فرقی نمی كند.روشن ışık(اشیك) işıq/işıx(ایشق)رعد و برق ıldırım(الدرم) ildırım(ایلدرم)
تلفظ كلمات در بسیاری از بخش های تركیه بر خلاف بخشهای مركزی شبیه به تركی آذری است.پشت arka(آركا) arxa(آرخا)بخوان oku(اكو) oxu(اخو)زیاد çok(چوك) çox(چوخ)پا ayak(آیاك) ayax/ayaq(آیاق)
بساری از كلماتی كه در تركیه به حروف p , ç , k , t ختم می شوند در آذربایجان به b , c ,g , d تبدیل می شوندشیر süt(سوت) süd(سود)كتاب kitap(كیتاپ) kitab(كیتاب)رنگ renk(رنك) rəng(رنگ)گرسنه aç(آچ) ac(آج)
2.مورفولوژیحروف اضافه در هر دو زبان یكی هستند.به طور مثال برای "از" dən و dan گفته می شود.وبرای "در" də و da گفته میشود.اما در تركیه در كلماتی كه به حروف صدادار ختم نشوند حرف d به t تبدیل می شود.در تركیه -mektepten- "از مكتب"و در آذربایجان -universitetdə- "در دانشگاه"گفته می شود.برای "را"از حروف اضافه nı, ni, nu, nü استفاده می شود.اما در تركیه در كلماتی كه به حروف صدادار ختم می شوند از حروف اضافه yı, yi, yu, yü استفاده می شود.به طور مثال در آذربایجان -dəryanı- "دریارا"و در تركیه -deryayı- گفته می شود.در آذربایجان یك استثنا برای این قاعده وجود دارد و آن استفاده از حرف اضافه -yu- برای "آب"است.
در تركی آذری برای فعل "هستم"از كلمات y)am, (y)əm) استفاده می شود و در تركیه از كلماتy)ım, (y)im , (y)üm) .برای دوم شخص هم در آذربایجان از sən و san ودر تركیه از sın و sin و sun و sün استفاده می شود.برای اول شخص جمع در تركیه از y)ız, (y)iz, (y)uz, (y)üz) و در آذربایجان از كلماتy)ıq, (y)ik, (y)uq, (y)ük) استفاده می شود.بقیه اشخاص در هردو لهجه یكی هستند.
ضمایر شخصی در هر دو زبان یكی هستند با این تفاوت كه تركیه ایها -mən- را -ben- می گویند: mənim,məni,məndən,mənə,məndə و در تركیه benim,beni,benden,bana,bende می گویند.سایر ضمایر هیچ تفاوتی ندارند.
ضمایر اشاره در هر دو لهجه یكی هستند و -şu- به معنی این در آذربایجان وجود ندارد.وبه جای آن از -həmin- استفاده می شود.بعضی از كلمات قیدی در دو لهجه متفاوتند:كدامیك hangi(هانگی) hansı(هانسی)همه hepsi(هپسی) hamısı(هامیسی)هیچكس hiçkimse(هیچ كیمسه) heş kəs(هچ كس)هیچكس hiçkimse(هیچ كیمسه) heç kim(هچ كیم)هیچ چیز hiçbirşey(هیچ بیر شی) heç nə(هچ نه)كجا nerde(نرده) harada(هارادا)چه زمان ne zaman(نه زامان) haçan(هاچان)چگونه nasıl(ناسیل) necə(نئجه)
درجات صفتها در هر دو لهجه یكسان هستند : -daha gözəl- زیباتر و -ən gözəl- زیباترین و -bomboş- خالی خالی.
شماره ها اندكی متفاوتند:چهار dört(درت) dörd(دورد)هفت yedi(یدی) yeddi(یددی)هشت sekiz(سكیز) səggiz(سگگیز)نه dokuz(دوكوز) doqquz(دوققوز)بیست yirmi(ییرمی) iyirmi(اییرمی)هزار bin(بین) min(مین)میلیارد milyar(میلیار) milyard(میلیارد)
بعضی از حروف اضافه مورد استفاده در آذربایجان در تركیه وجود ندارد:-təkin- "مثل"و -tək- "مثل"و -kimi- "مثل" (معادل -gibi- در تركیه) و -cən- "تا"و -sarı- "به سوی".
بعضی از شناسه های شخصهای افعال اندكی در دو لهجه با یكدیگر تفاوت دارند.در آذربایجان برای اول شخص مفرد معمولا از شناسه های -əm- و -am- و برای دوم شخص مفرد از شناسه های -sən- و -san- و برای اول شخص جمع از شناسه های ıq, ik, uq, ük و در تركیه برای اول شخص مفرد از شناسه هایy)ım ,(y)im, (y)um, (y)üm) و برای دوم شخص مفرد از شناسه های sın, sin, sun, sün وبرای اول شخص جمع از شناسه های y)ız, (y)iz, (y)üz) استفادخ می شود.به طور مثال در آذربایجان -gəlməliyəm- "باید بیایم"و در تركیه -gelmeliyim- گفته می شود.
وندهایی كه برای زمان استمراری استفاده می شوند هم كمی متفاوتند.در آذربایجان از وندهای های y)ır, (y)ir, (y)ur, (y)ür) و در تركیه از وند i)yor) استفاده می شود به طور مثال در آذربایجان به "می آیم" -gəlirəm- و در تركیه -geliyorum- گفته می شود.در آذربایجان زمان ماضی نقلی ای استفاده می شود كه در تركیه وجود ندارد.مثال : -gəlibsən- به معنای آمده ام.
در آذربایجان دو روش برای ایجاد زمان مضارع الزامی وجود دارد كه تركی استانبولی این دو نوع فرم را ندارد.مثلا برای "بیایم"هم -gələsiyam- و هم -gərək gələm- استفاده می شود.شكل منفی این زمان در هر دو لهجه تركی با استفاده از وند های mı و mə (در تركیه me) ایجاد می شود.
در آذربایجان فعل -let me come- به صورت -gəlim- و در تركیه به صورت -geleyim- ترجمه می شود.فعلی كه برای توانایی انجام كاری گفته می شود در هر دو لهجه شكل یكسانی دارد.-gələ bildim- و -gele bildim- (توانستم بیایم) اما شكل منفی این فعل در دو لهجه كمی متفاوت است.در آذربایجان منفی به صورت -gələ bilmədim- و در تركیه -gelemedim- بیان می شود.(البته -gəkəmmədim- هم در آذربایجان رواج دارد)
وجه وصفی در هر دو لهجه یكسان ساخته می شود ولی چند نوع آنها بیشتر در آذربایجان مورد استفاده قرار می گیرد.ası, əsi ,malı, məli مانند: həllediləsi iş به معنی كاری كه حل خواهد شد.و oxumalı kitab به معنای كتاب خواندنی.
3.كلمات :اكثریت قریب به اتفاق كلمات در هر دو لهجه یكسان هستند.ولی كلماتی هم هستند كه در لهجه دیگر یا وجود ندارند یا به معنی دیگری هستند.برای مثال كلمات زیر در آذربایجان به كار می روند ولی در تركیه مورد استفاده قرار نمی گیرند.ویا معنی دیگری دارند.danış (حرف بزن) و tap (پیدا كن) و bulaq(چشمه) و arvad(زن) و bayır (بیرون) و kənd (روستا) و qabaq(جلو) و yağış(باران) و subay(مجرد) و düş(بیفت) و qurtar(تمام كن) و işlət(به كار ببر) و lap(بسیار زیاد).
كلمات دخیل: در هردو لهجه كلمات دخیل زیادی از عربی و فارسی وجود دارد كه اكثرا در یك معنی ولی با كمی تفاوت در تلفظ به كار برده می شوند.در آذربایجان كلمات زیادی از زبان روسی و در تركیه از انگلیسی و ایتالیایی و یونانی وارد شده كه بیشتر آنها مربوط به وسایل تازه اختراع شده و كلمات علمی و لوازمات زندگی مدرن هستند.مثلا -qəzet- در آذربایجان و -gazette- برای روزنامه به كار میروند.
4.تركیب :دستور ساخت جمله معمولا در خانواده لهجه های تركی به صورت موضوع+شی+فعل است.كه این روش در هر دو لهجه آذربایجانی و تركی هم هست.اما به دلیل قرنها همسایگی با زبان فارسی این زبان همچنان كه تاثیرات فراوانی از تركی گرفته در عین حال تاثیرات فراوانی بر هر دو لهجه نیز گذاشته است.مهمترین تاثیر فارسی بر تركی را می توان كلمه "كه" -ki- دانست.اما به دلیل اینكه بیشتر تركان آذربایجانی در محدوده كشوری زندگی می كنند كه تنها زبان رسمی آن فارسی است این تاثیر بیشتر به چشم می خورد مثلا در آذربایجان جنوبی جمله "می دانم كه به باكو می روی"را به صورت -bilirəm ki bakıya gedirsən- و در تركیه به صورت -bakuya gittiğini biliyorum- بیان می شود.
تاثیر مهم دیگر فارسی بر تركی آذربایجانی در فرمول ساخت جملات پرسشی است.یعنی معمولا در آذربایجان جنوبی در جملات پرسشی از كلمه mı استفاده نمی شود.به هنگام استفاده نكردن این كلمه در جمله سوالی جمله به صورت خبر نوشته می شود.در حالیكه در تركیه هرگز در نوشتار جمله سوالی بدون كلمه پرسشی مطرح نمی شود.در گفتار هم همینوطر مگر در موارد استثنایی.
از مطالبی كه گفته شد می توان فهمید كه اختلافات تركی آذری و تركی استانبولی زیاد نیست.و بسیار سخت است كه آنها را دو زبان جدا عنوان كنیم.به نظر می رسد این دو گویش یكدیگرند.در واقع بیشتر تركیه ایها تركی آذری و بیشتر آذربایجانیها(شمالی) تركی استانبولی را به راحتی می فهمند و حتی می توانند به آن صحبت كنند.
و دست آخر اینكه هر كس زبان تركی آذری را به صورت قاعده مند یاد بگیرد در فهمیدن و تكلم لهجه استانبولی مشكلی نخواهد داشت
[color=rgb(255, 0, 0)]حقیقت گر شود پیدا به هر قیمت خریدارم.!!![/color]حق سئل کیمی دریایه آخیب یول تاپا جاقدیرداش آتماغینان کیمسه اونو چوندره بیلمزعالمده قارانلیقلار اگر بیرلشه باهمبیر خیر داجا شمعین ایشیقین سوندوره بیلم
زبان مغولی زبانی جدا از زبان ترکی است(مقایسه کلمات ترکی و مغولی)
زبان مغولی زبانی جدا از زبان ترکی است(مقایسه کلمات ترکی و مغولی)
درسالهای اخیر ادعاهای کذبی از طرف برخی ناسیونالیستهای افراطی فارس وکرد و نژادپرستان و محققان مغرض شنیده میشود مبنی بر اینکه ترکهای آذربایجان و ترکیه و عراق و بطور کلی خاورمیانه در قرون اخیر وارد منطقه شده اند وحتی ادعاهایی وجود دارد مبنی براینکه ترکهای آذربایجان پیش از ورود مغولها به ایران به زبان آذری باستان که لهجه ای از فارسی بوده تکلم میکردند وپس از حمله مغولها زبان مغولها بالاجبار به مردم تحمیل شده است. اولین بار این نظریه توسط احمد کسروی در کتاب آذری باستان مطرح شده است. نکته جالب توجه این است که بر اساس این ادعا ها مغولها زبان ترکی را به مردم تحمیل کرده اند نه زبان مغولی را زیرا با توجه به جدول زبانها میبینیم که زبان مغولی شاخه ای جدا از شاخه ترکی زبانهای آلتاییک است و نمیتوان ادعا کرد که زبان مغولی زبانی ترکی است . اگر این ادعا را بپذیرم پس باید بگوییم که زبان کره ای و ژاپنی همان زبان ترکی است چون هرسه جزو زبانهای آلتاییک هستند .همچنین باید بپذیریم که زبان فاسی همان انگلیسی یا آلمانی یا فرانسوی است چون همه این زبانها جزو زبانهای هند واروپایی هستند. بسیار جالب است که کسانی که ادعا می کنند مغولها زبان ترکی را به مردم آذربایجان تحمیل کرده اند هیچ آشنایی با زبان مغولی و حتی بعضی از آنها با زبانم ترکی ندارند. گرچه دروغ و بی اساس بودن این ادعا واضح است و نیازی به استدلال ندارد ولی با این وجود مقایسه ای بین زبانهای ترکی و زبان مغولی از نظر لغات انجام میدهیم تا اولا یکی بودن زبانهای ترکی وثانیا متفاوت و جدا بودن زبان مغولی از زبانهای ترکی را نشان دهیم .
برای دیدن جدول به آدرس http://toranazarbayjan.persianblog.ir/post/6 بروید.
انجمن جوانان ایل بزرگ قشقایی – فرهنگ لغت و نوشتاری ترکی
به نام خداوند آفریننده زبانها
به نام خداوند آفریننده زبانها
سلام. یورولمیاسیز/ سلام خسته نباشید
آموختن زبان شیرین ترکی خیلی آسان است
زبان ترکی یکی از زبانهایی است که علاوه بر ایران در چندین کشور دنیا از جمله ترکیه, جمهوری آذربایجان, بیشتر جمهوری های قفقاز و حتی در چندین کشور اروپایی مانند آلمان, فرانسه و … به عنوان یکی از زبانهای مطرح کاربرد دارد زیرا در آن کشورها تعداد زیادی ترک به عنوان اقلیت قابل توجه زندگی می کنند که دارای حق و حقوق فرهنگی خود می باشند. علاوه بر آن با توجه به اینکه تمامی افعال زبان ترکی از یک قاعده واحد تبعیت می کنند و دارای ریشه هستند بنابراین هم یاد گرفتن آن آسان است و از سوی دیگر با یادگرفتن یک لهجه از زیان ترکی قادر خواهید بود با افرادی که به لهجه های مختلف ترکی صحبت می کنند ارتباط برقرار کنید. بنابر این در این سایت آنچه که برای یک شخص برای برقراری ارتباط و انجام امور روزمره به زبان ترکی لازم است,
درس ۱ (اعداد)
اعداد در ترکی از یک قاعده خاصی پیروی می کند که یادگیری آن را آسان می کند. شما ابتدا اعداد زیر را به خاطر بسپارید:
۱= بیر ۲= ایکی ۳= اوچ ۴= دؤرد ۵= بئش ۶= آلتی ۷= یئددی ۸= سگگیز ۹= دوققوز
۱۰= اون ۲۰= ایییرمی ۳۰= اوتوز ۴۰= قیرخ ۵۰= اَللی ۶۰= آتمیش ۷۰= یئتمیش ۸۰= هشتاد ۹۰= دوخسان ۱۰۰= یوز ۲۰۰= ایکی یوز ۳۰۰= اوچ یوز ۴۰۰=دؤرد یوز و الی آخر ۱۰۰۰= مین ۱۰۰۰۰۰۰= میلیون ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰= میلیارد
حالا که این اعداد را به خاطر سپردید (سطر اول اعداد از ۱ تا ۹ و سطر دوم اعداد ده تا میلیارد)
اکنون شما می توانید با اضافه کردن اعداد به همدیگر, عدد مورد نظر خود را بسازید به عنوان مثال برای ساختن عدد ۱۱ شما فقط عدد ۱۰ و ۱ را یکجا می آورید. به مثالهای بیشتر توجه کنید:
۲۱= ایییرمی بیر ۳۲= اوتوز ایکی ۱۰۵= یوز بئش ۱۰۰۲= مین ایکی ۲۰۰۴= ایکی مین دؤرد
انجمن جوانان ایل بزرگ قشقایی – افراد شاخص ایل قشقایی
جاناوارلار
اؤردهک: اردک - ördək
ارکهج: بز نر چند ساله اخته شده و پیشاهنگ گلهƏRKƏC
ائرکهک: نر - ƏRKƏK
ائششهك،اولاغ: الاغ، گوش دراز، خر EŞƏK
اؤکوز: گاو نر - öküz
آت: اسب - AT
سئرچه: گنجشک - serçə
جئیران : آهو - ceyran
ایت: سگ - İT
آیغیر: اسب نر - AYĞIR
ایلان: مار - İLAN
اینک: گاو ماده - İNƏK
آیی: خرس - AYI
بئچه(خوروز):خروس BEÇƏ-XORUZ
باغا(توسباغا): لاک پشت BAĞA-TUSBAĞA
بایقوش: جغد BAYQUŞ
بیزوو: گوساله BİZOV
بیلدیرچین: بلدرچینBİLDİRÇİN
توغلو: بره ای که یک سالش تمام شده است TOĞLU
تولا( کوچوق):توله سگTULA-KUÇUQ
تولکو: روباه TÜLKÜ
تویوق: مرغ TOYUQ
ته که: بز نر - TƏKƏ
جؤنگه: گاو نر دوسال تمام - CÖNGƏ
جئیران: آهو - CEYRAN
جوجه:جوجه - CÜCƏ
بئچی:بزغاله، BEÇİ
چوققا: بچه خرسCHOQQA
چکیرتگه:ملخ - ÇƏKİRTGƏ
خنگهر: گاو نری که بیضه چپش را عقیم کرده باشند - XƏNƏGƏR
دووشان: خرگوش - DOVŞAN
دونقوز(دوموز): خوک DONQUZ
دانا: گوساله یک سال تمام - DANA
دای: کره اسبی که یک سالش تمام شده باشد - DAY
دایلاق: بچه شتر- DAYLAQ
دوگه: گاو ماده دوسال تمام که برای سال آینده خواهد زایید - DÜGƏ
دَوهَ: شتر - DƏVƏ
دیشی: ماده - DİŞİ
سوسهری: راسو - SUSƏRİ
سو ایلانی: مار آبی - SU İLANİ
سو ایتی: سگ آبی - SU İTİ
سوپا: خر دو تا سه ساله که هنوز برای بار کشی استفاده نمیشود - SUPA
سیچان: موش - SIÇAN
شیشهک: گوسفند دوساله و قوچ دوساله - ŞİŞƏK
فره: جوجه پرندگان - FƏRƏH
فریک: مرغ یک سال تمامFƏRİK
قابان: خوک نر - QABAN
قاتیر: استر، قاطر - QATIR
قارانقوش: پرستو - QARANQUŞ
قاریشقا: مورچه - QARIŞQA
قره قوش: باز - QƏRƏ QUŞ
قوچ: قوچ - QOÇ
قودوق: کره خر - QODUQ
قورد، جاناوار: گرگ - QURD , CANAVAR
قورداق: کرم خاکی - QURDAQ
قوزغون: کرکس- QOZĞUN
قوزو: بره - QUZU
قولان: کره اسب دوساله - QULAN
قومرو: قمری - QUMRU
قویون: گوسفند QOYUN
قیرخ آیاق: خرچنگ - QIRX ƏYAQ
قیزبوغان: آفتاب پرست - QIZ BOĞAN
گؤیهرچین: کبوتر - GÖVƏRÇİN
ماچا: الاغ و استر ماده - MAÇA
مایدان: اسب ماده - MAYDAN
هشتهرخان: بوقلمون - HƏŞTƏRXAN
هورا: بز نر یک سال به بالا - HURA
کئچی(بئچان): بز - KEÇİ
کپهنهک: پروانه - KƏPƏNƏK
کرتنکهله: مارمولک - KƏRTƏNKƏLƏ
کل: آهوی نر- KƏL
کله: گاوی که اخته نشده و با گاو ماده جفتگیری می کند( درهرسن و سالی) - KƏLƏ
کهلیک: کبک - KƏHLİK
دایچا: کره اسب - DAYÇA
کوششهک: بچه شتر-KÖŞŞƏK
کویهر: بز ماده یک سال تمامKÖYƏR
کیرپی: چوجه تیغی
***قابل توجه پانفارس ها و پان (آ)عاریایی ها****
هندوستان با سه زبان رسمی سراسری و بیست و دو زبان رسمی منطقه ای، كانادا با دو زبان رسمی، بلژیك با سه زبان رسمی، اسپانیا با یك زبان سراسری و سه زبان منطقه ای رسمی، نروژ با دو گویش زبانی، سوئیس با چهار زبان رسمی، اتریش با یك زبان سراسری و سه زبان منطقه ای رسمی، سوئد با یك زبان رسمی و چهار زبان به رسمیت شناخته شده منطقه ای، افغانستان با دو زبان سراسری و دو زبان منطقه ای رسمی، ایتالیا با بیش از دوازده زبان كه به جز ایتالیایی و زبان آلمانی در ایالت تیرول جنوبی بقیه زبان ها در مناطقی كه زبان مادری بیشتر ساكنان آن است دارای وضعیت نیمه رسمی هستند، پاراگوئه با دو زبان رسمی، بولیوی با چهار زبان رسمی، قرقیزستان با دو زبان رسمی، قزاقستان با دو زبان رسمی، كوزوو با دو زبان رسمی سراسری و چهار زبان رسمی منطقه ای، آفریقای جنوبی با یازده زبان رسمی، تانزانیا با دو زبان رسمی، اسرائیل با دو زبان رسمی، عراق با دو زبان رسمی و سریلانكا با دو زبان رسمی از جمله كشورهای چند زبانه دنیا هستند كه نظام های آموزشی چند زبانه دارند. در قانون اساسی و به تبع آن نظام آموزشی هند ۲۲ زبان را به رسمیت شناخته شده اند و به عنوان زبان آموزش به كار می روند. زبان رسمی سراسری در اسپانیا كاستیانا یا همان اسپانیولی است، اما علاوه بر این زبان، زبان های كاتالان، گالیسی و باسك در ایالت ها و مناطقی كه زبان مادری ساكنان آن است زبان رسمی و ملی است و در نظام آموزشی نیز به كار می رود. با اینكه تقریباً ۹۸ درصد اتریشی ها آلمانی زبان هستند، اما زبان آموزشی در ایالت هایی كه اقلیت های زبانی بیشتر در آنجا ساكن هستند به زبان اكثریت دانش آموزان هر مدرسه بستگی دارد. در افغانستان زبان های فارسی دری و پشتو زبان های رسمی سراسری است و در هر ولایتی زبان بیش از ۶۶ درصد از مردم زبانی دیگر غیر از این دو زبان باشد آن زبان به عنوان زبان رسمی سوم و زبان آموزش در آن ولایت به رسمیت شناخته خواهد شد. در عراق نیز زبان های كردی و عربی زبان های رسمی است و در مناطقی كه تركمان ها یا ارامنه سریانی اكثریت دارند زبان آن ها به عنوان زبان رسمی سوم در آن منطقه تلقی می شود و علاوه بر این آن ها می توانند در مدارس خاص به زبان خود درس بخوانند.
قشقایی ایلینی دریا قیاس اد چالخانور چالخانور برقرار اولور
از قشقاییهای عزیز خواهشمندیم هر شب در ساعت فوق الذکر با ارسال پیامک به شماره 30000999 تقاضای پخش آهنگ ترکی قشقایی نمایید و یا با پخش برنامه به شماره 02122056852 تماس بگیرید.
بخشی از نامه آقای مجتبی قرقانی به برنامه هفت ترانه....
با عرض سلام و احترام و تشکر از تمامی عوامل برنامه جذاب هفت ترانه
قشقایی نام ایلی است با مردان و زنانی غیور و شجاع در جنوب ایران که در حال حاضر جمعیتی بالغ بر2میلیون نفر دارد. قشقاییها در استان فارس ، و بخشهایی از استانهای اصفهان ،کهگیلویه ،خوزستان،بوشهر و چهارمحال و بختیاری زندگی میکنند،و اکثریت آنها در استان فارس زندگی میکنند.زبان قشقایی ها ترکی است، موسیقی آنها بسیار اصیل و اشعارشان پرمعناست که بیشتر از غم و هجران حکایت دارد قشقایی از طوایف بزرگی به نامهای دره شوری، شش بلوکی، عمله، فارسیمدان و کشکولی تشکیل شده است،به حکایت تاریخ قشقایی ها در حدود700 سال پیش به جنوب ایران کوچانده شده اند. اینجانب مجتبی قرقانی 30 ساله هستم از استان اصفهان شهرستان شهرضا من و همسرم و فرزند2 ساله ام محمدطاها از مشتریان پر و پاقرص برنامه هفت ترانه هستیم چندین بار به برنامه پیامک دادم و دیدم که بی فایده است سپس تماس گرفتم و در پاسخ به انتقاد بنده که چرا از آهنگهای ترکی قشقایی پخش نمیکنید گفتند که از قشقایی آهنگ نداریم و آهنگ ترکی قشقایی از گروه رستاک پخش شد که اصلا جالب نبود و قرابت زیادی با قشقایی نداشت یک عدد DVD اهنگهای قشقایی را بصورت گلچین شده خدمتتان تقدیم میکنم که شامل زیباترین آهنگهای قشقایی است که همه قابلیت پخش دارند خواهشمندم آهنگهایی از آن را پخش بفرمائید و دلیل آراء آهنگهای قشقایی به نسبت جمعیتشان نداشتن مبدل دیجیتال است اگر قابل دانسته و پخش نمودید خواهشمندم از آذری زبانهای عزیز نیز بخواهید به آهنگ قشقایی رای بدهند چون همزبانیم .امید است حداقل چند آهنگ از آن پخش شود.
در تکمیل معرفی ایل بزرگ قشقایی معروض میدارم به تعبیری قشقایی از کلمه قاچ قایی گرفته شده که به معنای رها کردن اموال و فرار میباشد که ناشی از کوچ اجباری قشقایی هاست ، قشقاییها در طول تاریخ از پرچمداران حماسه های جنوب و مبارزه با اجنبی ها ،خصوصا"انگلیسیهای پلید بوده اند.قشقاییها زبان آذری را به راحتی متوجه میشوند و زبان ترکیه را نیز متوجه میشوند،برخی ایل قشقایی را بزرگترین ایل ایران و برخی دیگر بزرگترین ایل کوچنده ایران و برخی نیز پس از بختیاری دومین ایل بزرگ ایران میدانند.از شهرهای پرجمعیت قشقایی میتوان به فیروزاباد ، شیراز،کازرون،قیر و کارزین،خنج،فراشبند،مرودشت،آباده و اقلید در استان فارس وشهرضا و سمیرم در استان اصفهان،بروجن در استان چهار محال و بختیاری وگچساران در استان کهکیلویه و بویراحمد،هفتگل در استان خوزستان وحتی برخی از شهرهای خراسان نظیر نیشابور بیرجند قوچان چناران کلات نادری دره گز و اشاره کرد و از چهره های معروف قشقایی میتوان مرحوم صولت الدوله قشقایی(ایلخانی قشقایی و پرچمدار مبارزان سلحشور با استعمار انگلیس)،آیت اله حکیم جهانگیر خان قشقایی(احیاگر مکتب فلسفی اصفهان)، مرحوم محمد بهمن بیگی( بنیانگذار آموزش عشایر در کشور) و صیاد دلها شهید گرانقدر امیر سپهبد صیاد شیرازی را نام برد و از شاعران بزرگ قشقایی میتوان میرزا مأذون قشقایی و یوسفعلی بیگ قرقانی و از پیشگامان موسیقی و خوانندگان قشقایی میتوان مرحوم طهمورث کشکولی،ابراهیم کهندل پور،برادران فرود و فرهاد گرگین پور(نوازنده) و از نسل امروزی ها حمید احمدی،علی سروآزاد ، بهمن شهبازی ،علی گنجی و امین آقایی (نوازنده)را نام برد.البته موسیقی قشقایی نیز از تأثیرپذیری از موسیقی پاپ مصون نمانده است.در پایان از تمامی عوامل برنامه زیبای هفت ترانه کمال تقدیر و تشکر را دارم .
قشقایی ایلینی دریا قیاس اد چالخانور چالخانور برقرار اولور
مجتبی قرقانی از استان اصفهان شهرستان شهرضا از ایل بزرگ قشقایی طایفه دره شوری تیره قرقانلو بنکوی غریبلو
آدرس برنامه: تهران-خیابان ولیعصر –بعد از تقاطع نیایش خیابان شهد عاطفی پلاک61 طبقه دوم
منبع:
http://www.qashqaionline.ir/
Article 5
ﮔﺮﮒ ﺩﺭ ﺍﺳﺎﻃﻴﺮ ﺗــُﺮﻛﺎﻥ
ﻛﺪﺍﻡ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﮔﺮﮒ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﺩ ﻭ ﺳﻤﺒﻠﻴﻚ ﺗﺮﻛﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ؟
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﻴﺪﺍﻧﻴﺪ ﺍﻛﺜﺮﻳﺖ ﺗﺮﻛﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻛﻮﻫﺴﺘﺎﻧﻲ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﺎ ﮔﺮﮒ
ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﺮﻛﻬﺎ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﻛﻮﻫﺴﺘﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺸﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ! ﺍﻣﺎ ﻛﺪﺍﻡ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﺩ ﺗﺮﮎ ﻫﺎ ﺳﺎﺧﺖ !؟؟
1- ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﻫﻠﻲ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ! ﺍﻣﺎ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ
ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩﻱ ﺣﺘﻲ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺳﺮ ﺧﻢ ﻓﺮﻭﺩ ﻧﻤﻲ ﺁﻭﺭﻧﺪ ! ﺷﻤﺎ ﺣﺘﻲ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺑﺎﺯﻱ ﺷﻴﺮ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ
ﺩﺭ ﺳﻴﺮﻙ ﻫﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻳﻚ ﮔﺮﮒ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻜﺎﻧﻲ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﻳﯽ ﻛﻨﺪ !
ﺍﮔﺮ ﺍﺩﻋﺎ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﻝ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ
ﺁﻧﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﺳﮓ ﮔﺮﮔﻲ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﺩﺍﺭﺩ !
2- ﮔﺮﮔﻬﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﻨﻮﻉ ﺧﻮﺩ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ! ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﻫﺎ ﺳﮓ ﺭﺍ ﻣﻈﻬﺮ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﻱ ﻣﻴﺪﺍﻧﻴﺪ
ﺍﻣﺎ ﻛﺎﻣﻸ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﺋﯽ ﻛﻪ ﺳﮓ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﺮﺍ
ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﻣﻴﭙﻨﺪﺍﺭﻳﺪ ﺩﺭﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺳﮓ ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻨﻮﻉ ﺧﻮﺩ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﻧﻴﺴﺖ ! ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻋﻮﺍﻱ
ﺳﮕﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻫﻢ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﮔﺮﮔﻬﺎ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ !
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﭼﺮﺍ ﮔﺮﮔﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻣﻴﺰﻧﺪ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻳﻜﻲ ،ﻋﺪﻩ ﺍﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ
ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﻣﻴﻜﺸﺪ؟
ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻨﻮﻋﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻫﻢ ﺷﻜﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ !
3 -ﮔﺮﮔﻬﺎ ﻓﺮﻳﺐ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﻧﺪ !
ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﮔﺮﮔﻬﺎ ﺩﺭ ﻃﻠﻪ ﻧﻤﻲ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﺎ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺑﻲ ﻫﻮﺷﻲ ﺍﻧﺴﺎﻥ !
4-ﮔﺮﮔﻬﺎ ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭﺗﺮﻳﻦ ﺟﺎﻧﻮﺭﺍﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ !
ﮔﺮﮔﻬﺎ ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﻘﺸﻪ ﻗﺒﻠﻲ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﺭ ﻧﻤﻴﺮﻭﻧﺪ! ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻴﺪ ﺍﺯ ﭼﻮﭘﺎﻧﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ
ﻛﻮﻫﺴﺘﺎﻧﻲ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﺣﺘﻤﺄ ﻣﺎﺟﺮﺍﻫﺎﻱ ﺷﻨﻴﺪﻧﻲ ﺍﺯ ﮔﺮﮔﻬﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ !
5- ﮔﺮﮔﻬﺎ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺲ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ !
6 - ﮔﺮﮔﻬﺎ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﺗﺮﻳﻦ ﺟﺎﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﺟﻔﺖ ﺧﻮﻳﺶ ﺍﺳﺖ !
ﻫﺮﮔﺎﻩ ﮔﺮﮔﻲ ﺟﻔﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﺪ ﺟﻮﺭﻱ ﺧﺸﻤﮕﻴﻦ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﺪﺷﻴﺮ ﺭﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ !!
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﮔﺮﮒ ﺭﻣﺎﻧﺘﻴﻚ ﺗﺮﻳﻦ ﺟﺎﻧﻮﺭ ﺍﺳﺖ !
ﺗﻮﺭﻛﻬﺎ ﺍﻳﻦ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎﻱ ﮔﺮﮒ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ آﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ
ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ! ﺣﺘﻲ ﻛﺘﺎﺏ * ﺩﺩﻩ ﻗﻮﺭﻗﻮﺩ * ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﺴﺘﺜﻨﻲ ﻧﻴﺳﺖ !
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺩﺭ ﺁﺯﺭﺑﺎﯾﺠﺎﻥ ﻗﺼﻪ ﻱ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ ﭘﻴﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎﻩ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻴﻜﻨﺪ ! ﻭ
ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﭘﺴﺮ ﮔﺮﮒ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻳﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺭﻭﻱ ﺻﺨﺮﻩ ﻫﺎ ﻋﻤﻴﻖ ﺗﺮﻳﻦ ﺯﻭﺯﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻴﻜﺸﺪ !
ﮔﺮﮒ ﻧﻤﺎﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﺮﮐﻬﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ
گفتگو درباره زبان نوشتاری و گفتاری ترکی
گفتگو درباره زبان نوشتاری و گفتاری ترکی
اشاره : یکی از مشکلات اصلی ترک ایران بخصوص ترکان خراسان در انتقال مفاهیم مکتوب به همزبانان خود موضوع نگارش این زبان است، علیرغم اینکه بیش از یکهزار سال پادشاهان ترک در این مملکت حکومت کرده اند. اخیرا اساتید فن علایمی برای نگارش زبان ترکی با الفبای عربی – فارسی پیشنهاد داده اند که کار را بسیار آسان نموده است، با یاد گرفتن و بکارگیری این علایم نوشتن و خواندن زبان ترکی قطعاً روان خواهد شد و علاقمندان به سادگی مطالب نشریاتی ترکی و سایت های تورکی را خواهند خواند و لذّت خواهند برد. لینگ زیر می تواند در این مورد مفید باشد:
http://salariyan.blogfa.com/post-4616.aspx
گفتار و زبان ادبی اغلب گیج کننده اند، اما بین این دو تفاوت هایی وجود دارد: گفتار، بیان کلامی زبان ادبی است و شامل بیانی است که صداها و کلمات شکل می گیرد ولی زبان ادبی بسیار گسترده تر و اشاره به کل سیستم بیان و دریافت اطلاعات معنی دار دارد. این فهم و درک از طریق ارتباط - کلامی، غیر کلامی انجام می گیرد.
به درستي معلوم نيست كه انسان از چه زماني سخن گفتن را ياد گرفته است، امّا مي توان گفت از زمان ناطق شدن انسان تا هنـــگام نوشتن زبان او هــــزاران سال طـول كشيده است. بنابراين ميتوان گفت كه زبان گفتاري بسيار قديمي تر از زبان نوشتاري است.
طبيعي است كه پايه هاي زبان نوشتاري بر زبان گفتاري بنا شده است، در عين حال كه زبان گفتاري و زبان نوشتاري با هم ارتباط تنگاتنگي دارند، تفاوت هاي عمده اي نيز در بين آنها ديده ميشود. اين تفاوت ها در همه دنيا وجود دارد.
اصول و قواعد نگارش زبان تركي : قواعد نگارش در بيشتر زبانها مشكلات و دشواري هايي داشته و دارد، دلايل اين دشواري ها را مي توان به دو گروه عمده تقسيم كرد :
1 – دگرگوني ها و انواع مختلف لهجه ها كه در زبان گفتاري وجود دارد.
2 – تعدّد نظرات و سليقه هاي نويسندگان، محققين، شاعران و دست اندر كاران مطبوعات و فرهنگ و ادب.
بحث در باره نگارش كلمات تركي زياد است، اما بايد متوجه بود اصولاً در نگارش همه زبان ها تقريباً سه اصل زير در نظر گرفته مي شود :
1 – اصل تاريخي. 2 - اصل صوتي (فنوتيكي). اصل صرفي (مورفولوژي).
(در همين جا متذكر مي شويم كه در نظر گرفتن هر كدام از اين سه اصل به تنهايي داراي جنبه هاي منفي و مثبت است، بنا براين در نوشتن تركي بايستي به هر سه مورد توجه كامل داشته باشيم).
1- اصل تاريخي : اين اصل طرز نگارش تاريخي كلمات را مورد بررسي قرار مي دهد نه طرز تلفظ و ريشه يابي دقـــيق كلـــمات را، مثـــلاً پيشينيان بدون توجه به معناي دقيق كلمه، « اسپاهان » را به صورت « اصفهان » نوشته اند و ما هم امروز به همين شكل كه غلط است مي نويسيم در حالي كه « اسپاهان » درست است. و يا كلمات « خواهر » و « خواهش » را به صورت خاهر و خاهش تلفّظ مي كنيم، اما در نوشتن به تلفّظ دقيق كلمات توجه نداريم.
2- اصل صوتي (فونوتيكي) : اين اصل طرز تلفّظ دقيق كلمه را در نظر دارد، يعني به همان صورت كه در زبان مردم عادي گفته مي شود بايد نوشت. (البته چون مردم عادي لهجه هاي مختلف دارند، بنابراين بايد گونه ادبي آن را نوشت، مثلاّ : « خواب » فارسي در ادبيات تركي به شكل هاي « اوخو »، « يوخو »، « اوقّو »، « يوقّو »، تلفّظ مي شود، امّا شكل ادبي آن « يوخو » است. چون « يوخو » از كلمه ي « يوْخ » به معني « نيست » است و « يوخو » يعني عالم نيستي .
3 – اصل صرفي (مورفولوژي) : در اين اصل به مسأله ريشه اي و قانوني كلمات توجه مي شود، چون زبان تركي از زبان هاي التصاقي است و ريشه كلمات با پسوند ها تركيب مي شوند، بايستي سعي شود كه پسوند هايي كه به شكل و زبان ادبي مرسوم است با ريشه كلمات تركيب شوند.
اگر چه مشکلاتی که در زبان گفتار و زبان ادبی وجود دارد متفاوت است، اما اغلب آنها با یکدیگر همپوشانی دارند. تفاوت زبان گفتاري و نوشتاري را می توان به اختصار با استفاده از کتاب "نگارش و آموزش تورک "نوشته استاد مردانی رحیمب صورت زیر بیان نمود :
اگر به اين جمله ساده : « پدرم به من نان مي دهد» دقت كنيد خواهيد ديد كه اين جمله فارسي در همه جاي ايران به همين شكل نوشته مي شود، امّا اگر بخواهيم همين جمله را در لهجه هـــاي مختلف فـــارسي بنويسيم به اين شكل ها نوشته مي شود : « پدرم به من نون ميده »، «پ درم امو نون ميده »، « بوم امو نون ايده »، « بووام امو نون ايده» و ...
جمله « پدرم به من نان مي دهد » را يك جمله نوشتاري یا ادبي و جمله هاي ديگر را جملات شفاهي یا گفتاري ميگويند، در زبان تركي هم همين جمله را به صورت: « آتام منه چؤره ك وئرير »، مينويسند و امّــا در لهـــجه هاي مختلف به اشكال متفاوت بيان ميشود كه همگي لهجه « زبان گفتاري » شمرده ميشوند: « آتام منه چؤره ي وئره دي »، « آتـــام منه چـــؤره ك وئــرييوْر »، « بووام منه چؤره ك وئرير»،"آتم منه چری بئریه "(لهجه بجنوردی) و ... و به طور كلي مي توان گفت كه تمام زبانها به دو قسمت گفتاري و نوشتاري تقسيم مي شوند.
بعضي از اين تفاوت هاي عمده زبان گفتاري یا لهجه و زبان نوشتاري یا ادبی را ميتوان چنين خلاصه كرد:
1 – در زبان گفتاري اصول دستور زبان رعايت نمي شود. يعني ترتيب اجزاي اصلي جمله (فعل، فاعل، مفعول و...) از لحاظ دستوري به هم مي ريزد.
2 – در زبان گفتاري بر خلاف زبان نوشتاري جملات كوتاه است.
3 – در زبان گفتاري يك كلمه شكل هاي مختلف دارد، امّا در زبان نوشتاري معمولا يك شكل بيشتر نيست، مثـلا : در تركي مصدر «نشستن» را « اوْتورماق » مينويسند، امّــا در لهـــــجه هاي مختلف تركي « زبان گفتاري » به صورت هاي « اوْتورمك »، « اتوروك »، « اتوردوق »، « اتورديك »، « اتورماق » نيز تلفظ مي شود.
4 – گروه هاي خاصي از كلمات در حوزه زبان گفتاري قرار مي گيرند و معمولا نوشته نمي شوند، مثل: كلمات مستهجن و اصطلاحات محلي. در صورتيكه اصطلاحات و واژه هاي علمي، سياسي، فلسفي و ... در محدوه زبان نوشتاري قرار مي گيرند.
5 – تعداد اصوات زبان گفتاري بيش از زبان نوشتاري است.
6 – فراگيري زبان گفتاري از بدو تولد كودك و از طريق خانواده است، امّا محل فراگيري زبان نوشتاري مدرسه است، بنابراين افراد بيسواد با زبان نوشتاري كمتر آشنايي دارند.
چون زبان نوشتاري تركي در مدرسه آموزش داده نمي شود، لذا براي خواننده و شنونده تا حدودي مشكل و دير آشنا مينمايد.
همانطوركه زبان نوشتاري ادبيات فارسي را نمي توانيم زبان مخصوص يكي از شهر ها يا استان هاي ايران بدانيم، زبان نوشتاري تركي را نيز نميتوان مخصوص محل خاصي دانست. اين زبان قوانين ويژه اي دارد و زبان ادبی یا نوشتاري طبق آن قوانين نوشته مي شود، لـــذا اين قوانين را در ذيل مي آوريم، امـــيد است مورد توجه و استفاده قرارگيرد.
علی اکبر ملایجردی : زبان ترکی رابه جوین برگردانیم :
رسم غلطی درجوین وجود دارد که ما جوینی ها سعی می کنیم با بچه های خود فارسی صحبت کنیم. درصورتی که آن ها خودشان در مدرسه هم آن را یاد می گیرند. الآن قریب به نصف دانش آموزان کلاس ها نمی توانند کاملاً خوب ترکی صحبت کنند . یادم می آید در یکی از دبیرستان های دخترانه ی نقاب با دختر یکی از قوم وخویشان ترکی صحبت کردم ، ادعا کرد که ترکی نمی داند در صورتی که پدر و مادرش بالکل فارسی بلد نیستند. این یک نوع خود باختگی و ازخود بیگانگی است که بچه هایمان فکر کنند اگر فارسی صحبت کنند به شخصیتشان چیزی افزوده می شود. نباید این روحیه را در بچه هایمان تقویت کنیم . ما با صحبت نکردن به زبان مادری خودمان وارث صدق اجداد خود نخواهیم بود و آن فرهنگ پرباری را که در طی قرون به بار آورده اند، ناآگاهانه به باد فنا خواهیم داد. وقتی کسی مثل پروفسور صادقی تلاش می کند به زبان مادریش صحبت کند، چرا ما هنر را در این می دانیم که تمام لوازم شهروند بودن را درفارسی صحبت کردن بدانیم.
جانی (همدان تورک لری) : چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۳ ۱۹:۴۱
دیروز در این پست نظرم را نوشتم ولی انگار بدستتان نرسیده خلاصه اش این بود که معضل ترکهای جوین در مورد همه تورک های ایران صادق است علتش را نمی دانم از هر کس می پرسم جواب غیر منطقی می دهد. بیشتر می گویند چون اکثر تورک ها با بچه هاشون پارسی صحبت می کنند ما نیز مثل آنها ...... جوابی که عرب های جاهل به پیامبر در مورد بت پرستی دادند "ما پدران خود را بر این یافتیم "
ما چند روزی به کردستان سفر کردیم اصلا بابچه هاشون پارسی حرف نمی زنند و این خصلت کردها ستودنی است. من که در عجبم آیا در کردستان رادیو و تلویزیون 24 ساعته برنامه های پارسی پخش نمی کند آیا آنجا مطبوعات پارسی نمی نویسند ... آیا کوردها فردا به مناطق پارس نشین قرار نیست پا بگذارند ؟؟ در این مورد بخصوص از کردها یاد بگیریم. ما تورکها که به غیرت تعصب جنگاوری و ... معروفیم چرا پس در مورد زبان مادری این تعصب را نداریم و ....؟؟؟ مگر زبان پارسی و خود پارس ها چه تاجی سر این مملکت گذاشته اند که ما بخواهیم مقلد زبان آنها شویم ؟؟؟
سالاریان : تشکر از حضور و توضیح.
گاهی کامنت ها بدلیل کندی و خرابی سرعت انترنت به مقصد نمی رسند و گرنه ما همیشه کامنت های درخور را نمایش داده و پاسخ لازم را می دهیم.
یک خصلت دیگر نویسندگان کردهای محترم نیز ستودنی است و آن اینکه کردها مناطق مختلف حتی لهجه یکدیگر را نمی فهمند ولی هیچوقت نمی گویند و نمی نویسند کرد خراسانی یا کرد کردستانی و.... و یا کردی با لهجه خراسانی، کردی با لهجه بجنوردی، لهجه اسفراینی و لهجه قوچانی. این فرهیختگان اخیر برای نگارش فونوتیک زبان مادری خود بدون تعصب از الفبای لاتین ترکی استفاده می کنند. ولی در خراسان بزرگ بخصوص خراسان شمالی هر نویسنده ترک قبل شروع به نگارش به لهجه خاص منطقه خود، شهر یا روستای خود، ابتدا یک روش من در آوردی برای خود و الفبایی خاص خود اختراع و تحت عنوان لهجه های گوناگون از قبیل ترکی بجنوردی، ترکی شیروانی، ترکی جوینی، ترکی خراسانی با لهجه شرقی، ترکی خراسانی با لهجه غربی و ترکی با لهجه مرکزی و ... می نویسد و باعث تشدد در نگارش و سر در گمی خوانندگان محترم می شوند و وقتی الفبا و قوانین نگارش ترکی یکسان از جمله قوانین نگارش ترکی مصوب سیمینار توکولوژی برایشان پیشنهاد می شود، هزار بهانه بنی اسرائیلی می تراشند و می گویند ما از همین روش قدیمی ابجدی یا الفبای و قوانین املای فارسی و یا کردی و ....استفاده می کنیم و شما راه خود بروید و من راه خود.!
ح. راشدی : پنجشنبه ۵ تیر ۱۳۹۳ ۱۰:۵۴
با سلام . به عرض همه دوستان برسانم که زبان ترکی هم مثل زبان فارسی دارای زبان نوشتاری یا ادبی و زبان گفتاری یا محاوره ای است . در ایران گرچه زبان گفتاری فارسی در شهرهای تهران ، مشهد،اصفهان ، شیراز ،کرمان ، اراک ، قم و ..... با لهجه های متفاوت تکلم می شود اما زبان نوشتاری فارسی در همه این شهرها و استانها یکی است . در ایران در مورد زبان ترکی نیز باید گفت ، گرچه در زبان گفتاری ترکی لهجه های تبریزی ، اورمیه ای ، اردبیلی ، زنجانی ، همدانی ، قشقایی و خراسانی وجود دارد ولی زبان نوشتاری همه این شهرها و مناطق یکی است و کسانیکه با لهجه محلی خود این زبان را می نویسند از قانون زبان نوشتاری اطلاعی ندارند . از لهجه محلی در نقل فولکلور و ضرب المثلهای محلی و یا نقل قول از کسی در رمان و داستان می توان استفاده کرد ولی نه به عنوان زبان نوشتاری و ادبی .
سالاریان : علیک سلام و تشکر از حضور و توضیحات
این بخش را با نفل از کتاب "آشتایی با ترکی خراسانی"تالیف جناب جلال قلی زاده به اختصار می آورم امید مورد توجه قرار گیرد:
۱- زبان گفتاری درعين اين که ضامن بقای ادبيات شفاهی يک ملت میباشد با اين حال زبان نوشتاری (کتابت) سبب پيشرفت و حلقه اتصال مابين گويش های گفتاری( لهجهها) يک زبان است. به عنوان مثال با توجه به وجود لهجههای مختلف زبان فارسی نظير آنچه که جناب مهندس راشدی اشاره نمودند وجود زبان نوشتاری واحد، باعث شده تاهمه اين لهجهها به صورت يک مجموعه واحد از زبان درآيند و همگی گروه ها (لهجهها) در هنگام تقابل باهم بر اساس زبان نوشتاری تدوين يافته صحبت می كنند که اين مسئله درمورد زبان ترکی در ايران با توجه به رسمی نبودن و فقدان زبان نوشتاری واحد، جهت لهجههای موجود از اين زبان حلقه اتصال و يا به عبارتی زبان کتابت واحد موجود نباشد و زبان ترکی در هر منطقه برمبنای لهجههای خاص خود تکلم شود و نهايتاً سبب گشته تا هر كدام از مناطق ترک نشين، زبان ترکی را طبق لهجه خود بياموزند.
فقدان زبان کتابت واحد، درک و تفهيم هر گويش از اين زبان را برای ساير گويش ها در هنگام تقابل با همديگر مشکل ساخته است و چنانچه در زبان فارسی هم هر کدام از مناطق (لهجهها) با بقيه مناطق طبق لهجه خاص خود صحبت كنند مشکل تفهيم و تفاهم ايجاد میشود، ولی با نگرش به وجود زبان رسمی واحد فارسی، همه فارس زبانها با هم بر مبنای زبان رسمی و يا نزديک به آن تکلم می كنند.
2. پايداری و اعتلای هر زبان به حوزه نوشتاری و کتابت آن وابسته است و اين مسئله در مورد زبان ترکی ايرانی سبب شده تا در عين حال که هم خانواده و هم ريشه با بقيه اقوام ترک در ساير کشورهای ترک زبان نظير : جمهور ی آذربايجان، ترکيه، قزاقستان، قرقيزستان، ازبكستان، تركمنستان و... است به مرور از قافله اعتلا و پيشرفت علمی روز فاصله بگيرد که خود اين امر سبب شده است تا خصوصاً در قرن اخير کليه لغات علمی، فنی و ... در زبان ترکی ايران به همان صورت فارسی، عربی و انگليسی به کار برده شود.
مهمترين دليلی که زبان ترکی ديگر کشورها برای اغلب ترکان ايران به دشواری و يا با دقت بيشتري قابل فهم است جدای از تفاوت لهجهها و آشنا نبودن اغلب ترکان ايران به زبان نوشتاری تركي؛ وجود لغات جديد ساخته شده جهت اصطلاحات روز علمی، فنی، سياسی و ... به زبان تركي است که درنزد اکثرترکان ايران غريب و نامفهوم است.
3. آشكار است كه آموزش زبان گفتاری در خانه و زبان نوشتاری در مدرسه مي باشد و همان طور که متذکر شديم، گفتار و نوشتار دو مقوله متفاوت ولی در عين حال وابسته به هم هستند. ادبيات مکتوب و نوشتاری هيچ زبانی را به صورت صحيح نمي توان بدون آموزش رسمی ( مدرسه ای) آموخت و با توجه به اين مسئله، اکثر ترک های ايران در خواندن کتاب هاي ترکی يا نگارش آن به دليل اين که فاقد آموزش رسمی مدرسه ای هستند، دچار مشکل میباشند که اين مسئله برای ساير زبان های اقليت ايران نظير زبان ارامنه، کردی، لری، و ... نيز وجود دارد.
حکايت اين مقوله درست به منزله فارس زبان بيسوادی است که به راحتی می تواند فارسی را صحبت كند ولی قادر به نگارش و مطالعه کتب فارسی نيست و نهايتاً می توان اذعان داشت که اکثر ترکان ايرانی درنگارش و مطالعه آسان متون ترکی تقريباً دچار مشکل هستند. ازاين رو هر زبانی را درحوزه نوشتاری، يا بايد درمدرسه آموخت و يا اين که با تلاش شخصی نسبت به آموختن آن اقدام كرد و اغلب افرادی که در ايران می توانند به راحتی کتاب هاي ترکی را مطالعه كنند و قادر به نگارش صحيح آن هستند از راه دوم يعنی تلاش شخصی وارد شده اند و به اين زبان از حوزه نوشتاری (کتابت) مسلط شده اند.
4 . مهمترين مشكل در نگارش هر زباني- به هر خطي- فقدان نظم و قانون تثبيت شده استاندارد جهت نگارش آن زبان است. قوانين ثابت نگارشي سبب مي شود تا هر زباني بر پايه آن استانداردها نگاشته شود، به عنوان مثال با توجه به رسمي نگاشته شدن كلمه اي مثل ظاهر، ديگر هيچ شخصي نمي تواند جهت آموزش آن را به صورت هاي ديگر بنويسد : ظاهر = زاهر، زاحر، ذاهر،ضاهر....
بنابراين باتوجه به فقدان كتب آموزشي و دستوري يكسان در كليه مناطق ترك زبان و آشنا نبودن همگان به رسم الخط دقيق تركي، باعث شده است تا تعدادی از علاقه مندان به نگارش و يا مطالعه كتاب هاي تركي دچار مشكل و سر در گمي شوند كه همه اين عوامل از رسمي نبودن هر زبانی و عدم تدريس و آموزش فراگير آن ناشي ميشود. هر چند در اين زمينه از سوي محققين و زبانشناسان تركي آذربايجانی در ايران تلاشهاي سودمند، بسيار فراوان و قابل تقديري صورت گرفته است ولي براي ساير مناطق ترك زبان نظير خراسان، به علت پراكندگي جغرافيايي آنها تلاشي صورت نگرفته است.